دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های بی‌گناهان همیشه محکوم | فاطمه ناصری کاربر انجمن یک رمان

[Thv]

ذات بد هم درست مانند تاریکیست و گریبان خوبان را هم خواهد گرفت، اما آنگاه در آخر خواهند گفت خوبی خود ظالم بوده است و ادعای پاکی کرده است!
خوبی که جادوی بدی وارد بدنش شده و به زور وادار به پلید شدن گشته است چگونه می‌تواند ظالم باشد؟!
ظالمان حقیقی افراد دیگری هستند.

 

[Thv]

همان ظالمانی که خارند و زمانی هم که به آنان محبت می‌گردد در آخر جز خنجر فرو کردن در قلب و روحت چیزی بیشتر نصیبتان نمی‌گردد، هر چه کنی هم باز طلبکارند حتی به خاطر ذات بدی که "متعلق" به خودشان است و بوده است!

 

[Thv]

در این دنیا هر که راستگو باشد دروغگو خطاب می‌شود، آنکه واقعاً جادوگر است خاص و پیشگو خطاب می‌شود، دزد درستکار و به سگ دست کج، پلید و نجس می‌گویند.
حرام خور حلال خور می‌شود، کثیف تمیز خواهد بود، بد خوب است، خوب بد و شیطان است!
عاقل نادان است، بی عقل و جاهل دانای جهان می‌گردد!

 

[Thv]

اگر عاقل را نادان خطاب نکنند چگونه ابلهی خود را پنهان کنند؟ با چسپاندن صفات خودشان به دیگران خود را برتر و دانا جلوه می‌دهند، اما حقیقت چیز دیگریست که در اعماق ماجرا پنهان گشته است!

 

[Thv]

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Thv]

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Thv]

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Thv]

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Thv]

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Thv]

جملات و کلماتی به نام' مصلحت'، دروغ‌هایی با چنین نام، هر آنچه بود و نبود را با "کلمه‌ی مصلحت" توست بیان می‌کردند تا بتوانند مسائل را تحمیل و بر گردنت اندازند، به اجبار وادار کردن به آنچه نیست و نخواهی، اما فقط به خاطر حفظ ظاهر و ارزش‌های پوچی که وجود نداشت و معیارشان شده بود طناب را بر گردنت می‌انداختند، در آخر مرگی اتفاق می‌افتاد که بارها تکرار می‌شد و به یک باره خلاصت نمی‌کرد!