یه رمان دیه هم هست..یه پسری به اسم سلیمان که روانپزشک بوده، برادرشم صاحب یه رستوران،
هم زمان باهم عاشق یه دخترمیشن بدون اینکه بدونن. دختره فک کنم بازیگره ک اسم و عکسهاش تو مجلات هس، اون برادر رستوران داره اتفاقی میفهمه این بازیگره مریض برادرشه ک میفهمه بین دختره و سلیمان رابطه عاطفی داره شکل میگیره.این برادر رستوران داره پا پس میکشه تا برادرش بتونه با عشقش ازدواج کنه،خیلی غصه میخوره اونا باهم ازدواج میکنن صبح بعد از عروسیشون ،برادره پا میشه میره خارج.فک کنم تو ی نامه ایی ماجرای خودش و عشقش ب اون دختره رو مینویسه. برادرش سلیمان خیلی ازین بابت ناراحت میشه میفهمه و حس میکنه ب عشق برادرش خ**یا*نت کرده. میره خارج ک برش گردونه فک کنم دیگه از مریضی میمیره و جنازه اشو با خودش برمیگردونه ایران...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.