- ارسالیها
- 75
- پسندها
- 210
- امتیازها
- 1,048
- مدالها
- 3
- نویسنده موضوع
- #21
***
اریا روی صندلی حیاط خونه جزاء داشت یکی از سیگارهای جزا رو دود میکرد، توی فکر رفته بود و دنبال راهحلی بود برای این مشکل جدید بارها براشون مشکل پیش اومده بود اما هیچکدامشان به این اندازه مشکلساز نبوده توی همین فکرها بود که ابوبکر پیشش میاد و صندلی رو به روش میشینه، نفس عمیق و عصبی میکشه که اریا بیمعطلی رو بهش میگه:
ـ باز چی شده ابوبکر؟
ابوبکر با همون حالت عصبی و بیحوصلگی به اریا میگه:
- چی شده باشه
اریا با زخم زبون به ابوبکر میگه:
- به شرفم این یارو لطیف به حرف بیاد سر همهمون رو به باد میده زیر سایهات
ابوبکر ناراحت میشه و به حرف میاد:
- لطیف از اون جرئتها نداره معلومه که لو میده!
اریا این بار سکوت میکنه و مجددا ابوبکر ادامه میده:
- باید خودمون قبل از اینکه اعتراف کنه یه...
اریا روی صندلی حیاط خونه جزاء داشت یکی از سیگارهای جزا رو دود میکرد، توی فکر رفته بود و دنبال راهحلی بود برای این مشکل جدید بارها براشون مشکل پیش اومده بود اما هیچکدامشان به این اندازه مشکلساز نبوده توی همین فکرها بود که ابوبکر پیشش میاد و صندلی رو به روش میشینه، نفس عمیق و عصبی میکشه که اریا بیمعطلی رو بهش میگه:
ـ باز چی شده ابوبکر؟
ابوبکر با همون حالت عصبی و بیحوصلگی به اریا میگه:
- چی شده باشه
اریا با زخم زبون به ابوبکر میگه:
- به شرفم این یارو لطیف به حرف بیاد سر همهمون رو به باد میده زیر سایهات
ابوبکر ناراحت میشه و به حرف میاد:
- لطیف از اون جرئتها نداره معلومه که لو میده!
اریا این بار سکوت میکنه و مجددا ابوبکر ادامه میده:
- باید خودمون قبل از اینکه اعتراف کنه یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش