• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ماچه سگ | میم.شبان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع میم. شبان
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 182
  • بازدیدها 6,766
  • کاربران تگ شده هیچ

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #171
شالگردن دور گردنم رو شل کردم تا یکم هوا برسه. داخل راهرو گرم‌تر از بیرون بود و خلقم رو تنگ می‌کرد. چند روزی میشد هوا تکلیفش با خودش معلوم نبود. یه روز خوب بود و روز بعد همه چیز یخ میزد. زنگ کنار در رو چندبار دیگه فشار دادم و به دو طرف راهروی خلوت نگاه انداختم. تو طبقه سوم یه آپارتمانِ واقع در مرکز شهر بودم. آن‌چنان محل مجللی نبود، اما از ساختمونی که خودم داخلش ساکن بودم یکم بهتر بود. این روزها وقتم آزادتر بود و کاری برای انجام دادن نداشتم. اونقدر می‌موندم تا یه نفر پیداش شه و در لعنتی رو باز کنه! بالاخره صدای زنونه‌ای رو شنیدم که بلند و کشیده گفت:
- اومدم دیگه، اه!

از سماجتم شاکی بود و ابداً لحن دوستانه‌ای نداشت. دقایقی منتظر ایستادم تا در مقابلم باز شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #172
- به خاطر بی‌ادبی عسل معذرت می‌خوام. چند روزیه حالش رو به راه نیست. صبر کن الان برمی‌گردم.
روی یکی از چهارپایه‌ها نشستم و به این فکر کردم من اینجا دقیقا چی می‌خوام؟ جوابش واضح بود. وقتی یادم می‌افتاد که فاصله بین من و تابان، بین من و این اجبار تلخ اونقدر کم شده که سرم رو می‌ذارم روی پاش و آسوده می‌خوابم، به سرم میزد که هر طور شده از اون خونه نقلی و حال و هواش بزنم بیرون. تابان شهر ممنوعه بود و فتح این شهر هیچ فرقی با شکست نداشت. اون برای غرور زخم خورده و احساسات یاغی و سرکشم سم بود. مدتی طول کشید تا تینا برگرده. کنارم نشست و گفت:
- فکر کنم حرف زیاد داشته باشیم برای گفتن.
یاد شعری افتادم که برای دایی خوندم.

«حرف‌هایی دارم در دل، اگر گویم زبان سوزد.
اگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #173
حواسم پرت چشم‌هاش بود که گفتم:
- هوم؟
- هوم چیه دیگه؟
لبخند کوتاهی زدم و گفتم:
- جانم!
- یه سوال می‌پرسم راستش رو بگو. از چی من خوشت اومده؟
قبلنم سر این موضوع حرف زده بودیم، اما تینا دوست داشت بیشتر بشنوه. روی این مدل دختر‌ها شناخت خوبی داشتم. تشنه‌ی شنیدن بودن. دوست داشتن حرف‌های قشنگ بشنون، حتی اگه دروغ باشه! جرعه‌ای از قهوه‌ام رو نوشیدم و گفتم:
- راستش رو بگم؟
با یه اشتیاق نهفته تو چشم‌هاش، سرش رو بالا و پایین کرد. گفتم:
- هنوز اونقدری نمی‌شناسمت که از ابعاد شخصیتت خوشم بیاد. ناشناخته‌ای برام.
همونطور که انتظار داشتم ناراحت شد. قبل اینکه کار به جاهای باریک بکشه، ادامه دادم:
- اما در مورد ظاهرت، خب باید بگم نظرم یه چیز دیگه ست!
یه برق آشنا تو چشم‌هاش پدیدار شد. ماگ قهوه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #174
نیمه شب بود. در رو آهسته باز کردم و آهسته‌تر بستم. خونه تاریک بود و نور هالوژن آشپزخونه کمی فضا رو روشن می‌کرد. دم در شال گردن و کت زمستونه‌ام رو از تن در آوردم و بند جا لباسی کردم. تمام تلاشم بر این بود که بی‌صدا باشم. در یخچال رو باز کردم و از بین محتویات داخلش فقط یدونه پرتغال برداشتم. شام نخورده بودم و اشتهایی نداشتم. فقط می‌خواستم از گشنگی ضعف نکنم. میوه رو داخل بشقاب گذاشتم و وارد پذیرایی شدم. روی کاناپه آبی نشستم و مشغول پوست گرفتن شدم. پاهام تیر می‌کشید اما قابل تحمل بود. تموم شب مشغول پرسه زدن تو خیابون‌ها بودم. خیابون‌های پیچ در پیچی که مثل افکار درهمم انتهایی نداشت. درحالی که لپ‌هام پر بود، برای یه لحظه نگاهم به صفحه خاموش تلویزیون مقابلم افتاد. انعکاس تصویر تابان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #175
- با کلی ارفاق می‌تونم بگم اِی...سلیقه‌ات بگی نگی یه کوچولو بهتر شده.
نگاهم رو از منوی شیک و بلند بالا گرفتم و به تابان دادم که با یه قیافه‌‌‌ای که سعی می‌کرد خیلی خودش رو هیجان زده نشون نده، محیط رستوران رو وارسی می‌کرد. سه روزی از دعوایی که باهم داشتیم گذشته بود. شلوار جین و روسریش نه، اما مانتوی خردلی و کفش‌های کتونی همرنگش رو برای اولین‌بار تو تنش می‌دیدم. تو این لباس‌ها، دلفریب‌تر از چیزی بود که پیش خودم انتظار داشتم.
- جوابت رو قبلا دادم عزیزم. من اگه بد سلیقه بودم که تو... .
بالاخره در و دیوارهای یکدست سفید رستوران رو ول کرد. سر جاش جدی‌تر نشست و پرید تو حرفم.
- جوابت با رفتارهای بعدت همخونی نداشت. یکم گیج شدم حقیقت!
به تغییر رفتارم کنایه میزد و صد البته حق داشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #176
روز بعد، بعد از یه دوره فاصله‌ی ناخواسته طلسم رو شکستم و برگشتم به دانشکده. برای توجیه غیبت‌هام مدارک پزشکیم کفایت می‌کرد، هرچند نمرات خوبم تو همون یکی دو ماه‌ برای اینکه کارم رو زودتر راه بندازن بی‌تاثیر نبود. بعد از اتمام کارهای فرمالیته و حوصله سربر اداری، کلاس فیزیک داشتم و نمی‌خواستم این یکی روهم از دست بدم. استاد نسبتا جوون که شکم بزرگی داشت و عینک میزد، اخلاق خشکی داشت و کمی طول کشید تا اجازه بده سر کلاسش بشینم. بی‌توجه به همکلاسی‌هایی که فرصت نشده بود باهاشون صمیمی بشم، نشستم ته کلاس و سعی کردم حواسم رو جمع مطالب روی تخته وایت برد کنم. استاد هر چی می‌گفت، من بیشتر گیج میشدم و این برای منی که عادت به نفهمیدن نداشتم، بدجوری آزار دهنده بود. غیبت‌های گاه و بیگاهم ضربه‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #177
توضیحی نداشتم که بدم. خیلی اهل دروغ نبودم و تو این مورد بخصوص، راستشم نمی‌تونستم بگم. تنها جوابم سکوت بود.
- چرا بر و بر نگاه می‌کنی؟ داره سوال می‌پرسه ازت.
- اِ، سیاوش؟
سیاوش با اخم به مهرسا نگاه کرد.
- چیه خب؟ دروغ میگم؟
مهرسا پا درمیونی کرد تا یه وقت من و سیاوش چک و چک‌کاری نکنیم.
- بی‌خیال این حرفا، الان حالت خوبه عابد؟ اتفاقی که نیفتاده بود؟
گفتم:
- نه.
و به خلأیی که سمت چپ پهلوم رو پر کرده بود فکر کردم. دست تو جیبم بردم و پولی رو که از قبل آماده کردم به طرف سیاوش گرفتم. دیروز قبل از قرار شام با تابان و بعد از اینکه یه سر به بوفه زدم و سربسته سرگذشت این مدت رو برای صاحب کارم تعریف کردم، دلش سوخت و حقوقم رو پیش پیش بهم داد. سیاوش خیلی تعارف تیکه پاره می‌کرد اما من روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #178
- لبخند؟ تا ته حلقت دیده میشد. اصلا داد میزد داری با تینا حرف میزنی. ولی ناراحت نشو. دل دادن و قلوه گرفتن که خجالت نداره داداش.
ا مانور دادنشون روی رابطه‌ام با تینا رو مخم بود. تخس گفتم:
- آره، اصلا با دوست دخترم حرف میزدم. تو و مهرسا دائم ور دل همید من چیزی گفتم؟
- باشه حالا شوخی می‌کنم. چرا کولی بازی در میاری؟ من و مهرسا چش و چال همیم. مگه نه مهرسا؟
مهرسا که سرش توی گوشی بود و کلا توی باغ نبود، بدون اینکه سرش رو بالا بیاره گفت:
- هوم؟
سیاوش پوفی کشید.
- ما رو بگو با کی اومدیم سیزده بدر. ولش کن اصلا. امشب با تینا یه سر بیا پیش ما.
پرسیدم:
- پیش شما؟
- آره، یه هفته‌ای هست خونه گرفتیم. از خوابگاه زده شدم دیگه.
با چشم و ابرو به مهرسا اشاره کردم.
- یعنی دو نفرتون باهم خونه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #179
حرفش چند پهلو بود. ما آدم‌های عادی خیلی چیزها تو زندگیمون کم داشتیم، به خصوص تو این جامعه‌ی محدود و عفونت کرده. خیلی طول نکشید که سوالم جواب داده شد. ایرج پشت تریبون ایستاد و کمی با میکروفون ور رفت. متناسب با محل و اتمسفر محیط، لباس‌های رسمی‌ پوشیده بود و کت و شلوار نقره‌ای به همراه کروات قرمز به تن داشت. حقیقتا بهش نمیومد. به ویژه با خط ریش‌های چکمه‌ایش. چند ثانیه‌ای مشغول تنظیم میکروفون شد و در نهایت دست‌هاش رو دوطرف تریبون گذاشت، برای لحظاتی تو جمعیت چشم چرخوند، و درنهایت صداش تو سالن پیچید:
- این روزها قشر جوان یه سوال به خصوص رو دائما ازم می‌پرسن. سوالشون اینه؛ آخرش چی؟ از این محافل و این دم و دستگاهی که با کلی مشقت و دردسر تشکیل دادیم به چی می‌خوای برسی که به خاطرش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
538
پسندها
4,269
امتیازها
17,273
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #180
قلقله‌ی جمعیت اوج گرفت و به نهایت خودش رسید. با این سر و صدا و اتمسفری که به وجود اومده بود، ایرج شبیه قدیس‌ها به نظر می‌رسید. با حرف‌هاش موافق بودم. هرچند به نظرم یه مقدار اغراق شده بود. از طرفی منظورش از تغییر رو نمی‌فهمیدم. چی رو تغییر می‌دادیم؟ سیاوش بلند شده بود و همراه مهرسا جیغ و هورا می‌کشید. لباسش رو کشیدم تا بشینه.
- بسه بابا گلوت پاره شد! بشین دو دقیقه آروم بگیر.
صورتش از فرط هیجان قرمز شده بود. نشست و گفت:
- حال کردی چی گفت؟ اصلا گوش دادی؟ من مطمئنم پیشوا ما رو نجات میده.
- منظورش از روز رستاخیز چیه؟ می‌خواد چیکار کنه؟
سرش رو نزدیک آورد و گفت:
- بیست و پنجم قراره یه تظاهرات مصالحت‌ آمیز جلوی ورودی اصلی دانشکده انجام بشه. می‌خوایم اینطوری صدامون رو به گوش مسئولین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : میم. شبان

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا