- تاریخ ثبتنام
- 6/8/22
- ارسالیها
- 1,938
- پسندها
- 4,221
- امتیازها
- 24,473
- مدالها
- 17
سطح
13
- نویسنده موضوع
- #11
امیر را از دور دیدم که با دیدنم لبخندی زد.
- چهطوری بیمعرفت؟ آرین گفت قراره بیایی ولی باور نکردم به خودش هم گفتم سورن اگه کلاهش هم بیوفته اینجا دیگه سراغش رو نمیگیره.
دستش را فشردم.
- نوری اصرار داشت بیام، ظاهرا استاد نیست.
- آره یکی از کتابهای ترم دوم رو فکر کنم باید تدریس کنی.
سری تکان دادم
- نمای داخلی هم عوض شده یا فقط بیرون؟
- داخل یه طوری تغییر کرده که وقتی برای تعیین واحد اومدم یه لحظه حس کردم اشتباه اومدم. فقط اتاق نوری تغییر نکرده اونم خودش خواسته بود.
ابروهایم را بالا انداختم
- که این طور
نگاهی به اطراف انداخت و خندهی بلندی سر داد
- نگاه کن بچهها چهطور دارن نگاهت میکنند!
- اشکالی داره مگه؟ جای تو رو گرفتن.
- خیلی مزخرف میگی سورن!
ورودی در سالن ایستادم
- کارم تموم شد؛...
- چهطوری بیمعرفت؟ آرین گفت قراره بیایی ولی باور نکردم به خودش هم گفتم سورن اگه کلاهش هم بیوفته اینجا دیگه سراغش رو نمیگیره.
دستش را فشردم.
- نوری اصرار داشت بیام، ظاهرا استاد نیست.
- آره یکی از کتابهای ترم دوم رو فکر کنم باید تدریس کنی.
سری تکان دادم
- نمای داخلی هم عوض شده یا فقط بیرون؟
- داخل یه طوری تغییر کرده که وقتی برای تعیین واحد اومدم یه لحظه حس کردم اشتباه اومدم. فقط اتاق نوری تغییر نکرده اونم خودش خواسته بود.
ابروهایم را بالا انداختم
- که این طور
نگاهی به اطراف انداخت و خندهی بلندی سر داد
- نگاه کن بچهها چهطور دارن نگاهت میکنند!
- اشکالی داره مگه؟ جای تو رو گرفتن.
- خیلی مزخرف میگی سورن!
ورودی در سالن ایستادم
- کارم تموم شد؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش