متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان محابا (جدال) | تاوان کاربر انجمن یک رمان

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,191
پسندها
3,836
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
نگاهم بیش‌تر رنگ تعجب گرفت. پرسیدم.
- مگه نگفتی خودت فلش رو گیر آوردی؟ پس دیگه چی از من می‌خواین؟
دوباره لبخندی زد و گفت:
- خیلی دوست داشتم خانواده‌ت رو آزاد کنم؛ اما خب می‌دونی، اونا دیگه دست ما نیستن.
- یعنی چی؟
- فکر می‌کنی من فلش رو چه طوری از دست کسی مثل آرشام گیر آوردم.
گنگ بهش نگاه کردم؛ چند ثانیه طول کشید تا بتونم حرفش رو هضم کنم. زبونم بند اومده و بود نمی‌تونستم حتی کلمه‌ای به زبون بیارم. دستش رو جلوی صورتم تکون داد.
- الو سکته کردی به امید خدا؟
چه طور تونست همچین کاری بکنه؟ سوالم رو به زبون آوردم که باعث شد چهره‌ای جدی به خودش بگیره و بگه.
- یه چیزی بهت میگم سمر، اینو همیشه یادت باشه؛ تموم این زندگی بازیه؛ هر کسی که متولد میشه، ناخودآگاه وارد این بازی میشه؛ کسی هم نمی‌تونه از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا