• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان خون کور: بال‌های سقوط | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجع به رمان؟

  • عالی

    رای 6 60.0%
  • خوب

    رای 1 10.0%
  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • افتضاح

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 1 10.0%
  • ریجس

    رای 2 20.0%
  • سیریوس

    رای 0 0.0%
  • میکایلا

    رای 1 10.0%
  • مارکوس

    رای 0 0.0%
  • هکتور

    رای 0 0.0%
  • هریس

    رای 0 0.0%
  • گاجوتل

    رای 0 0.0%
  • آکامه

    رای 0 0.0%
  • کیتو

    رای 0 0.0%
  • رانمارو

    رای 0 0.0%
  • هانا

    رای 0 0.0%
  • دیدارا

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    10

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #241
و بعد، لبخندش، همان لبخند دیوانه‌وار و زهرآلود بر روی صورتش پخش شد:
- بذار بهت بگم که خود سایفا این تیغه رو برام ساخت... البته... فراموش نکرد که بهترین‌ها رو برات آرزو کنه.
ریجس شمشیر را در دست چرخاند، چنان سبک که گویی بازیچه‌ای چوبی‌ست و نه دندان خشکیده‌ی یکی از باستانی‌ترین اژدهایان دنیا. شعله‌های شکست هنوز بر تن اشزاراک زبانه می‌کشیدند، اما غرور زخمی‌اش چیزی نبود که بگذارد به سادگی زمین‌گیر شود.
اژدهای نیمه‌انسان نعره زد. این‌بار نعره‌اش از درد نبود، از خشم بود. بال‌های نیمه‌تشکیل‌شده‌اش، که استخوان‌هایشان از گوشت بیرون زده بودند، به‌ناگاه از دو سوی شانه‌اش گشوده شدند. در مدت زمان اندکی به فرم واقعی خویش بازگشت. با ضربه‌ای از پنجه‌ی چنگال‌مانندش، ستون‌های یخی پیرامونش را درهم شکست و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #242
یک ماه بعد... .

در اعماق غاری یخ‌زده، جایی که دیواره‌هایش چون آینه‌هایی شکسته نور سنگ‌های مانا را در بازتاب‌های زیبایی پخش می‌کردند، سایفا در هیبت انسانی‌اش با دست به کمر ایستاده بود. نگاهش بر استخوان‌های عظیم و بی‌جان اشزاراک دوخته شده بود؛ اسکلتی پیچ‌خورده و شکسته که در میان انبوهی از تکه‌سنگ‌های خون‌آلود آرام گرفته بود. نه حتی ذره‌ای از گوشت روی آن باقی مانده بود. فقط استخوان؛ خاطره‌ای از اژدهایی که دیگر نفس نمی‌کشید.
در دست دیگر سایفا، کیسه‌ای چرمی آویخته بود که از درون آن، نوری کم‌جان اما زنده می‌درخشید. قلب مانا، هنوز هم به نرمی در آن می‌تپید؛ گرم، سرشار از قدرت، و همچون جانوری محبوس، در قفس چرمینش می‌لولید. سایفا سر برگرداند.
ریجس کمی آن‌سوتر، روی تخته‌سنگی نشسته بود و با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #243
سایفا پوزخندی زد و نگاهش را از قلب برداشت:
- شک نداشته باش. دردسر دقیقاً همون چیزیه که به دنبالش میاد.
سپس ناگهان، با حرکتی ناگهانی، قلب را به‌سوی ریجس پرتاب کرد. ریجس با یک لحظه تأخیر، با تعجب و دستانی لرزان، آن را در هوا قاپید. گرمای آن از لای انگشتانش عبور کرد و مستقیم در دلش نشست. سایفا لبخند مرموزی زد:
- جایزته! بذارش رو قلبت... و فشارش بده تا جذب بدنت بشه.
ریجس چشم به آن گوهر خون‌گون دوخت. بوی شیرین و قدرتمندش گویی نفسش را در سینه حبس می‌کرد. اما در یک ماه گذشته چیزهایی آموخته بود. ازجمله این‌که سایفا هرگز چیزی را بی‌دلیل نمی‌بخشد. آب دهانش را قورت داد:
- مگه قرار نبود خودت بخوریش؟
سایفا چشمان یخی‌اش را ریز کرد. در آن نگاه، چیزی مرگبار برق زد:
- می‌بینم درساتو خوب یاد گرفتی!
عرق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #244
سایفا نگاه نافذی به او انداخت، و با صدایی خشک پاسخ داد:
- چون اگه اون موقع مصرفش می‌کردی، می‌مردی.
قلب در دستان ریجس سنگین‌تر شد. و سرمایی که تا آن لحظه حس نمی‌کرد، ناگهان در جانش دوید. ریجس با تردیدی در نگاه، ابروانش را بالا انداخت و زمزمه‌وار پرسید:
- می‌مردم؟
صدای سوت‌مانند بادی که از میان استلاکتیت‌ها و استلاگمیت‌های غار عبور می‌کرد، لحظه‌ای سکوت میانشان را پر نمود. سایفا نگاهی آرام اما سنگین به او انداخت، سپس سری به تأیید تکان داد.
- درست شنیدی... اگر همون موقع قلب مانا رو جذب می‌کردی، زنده نمی‌موندی. بدنت تحمل اون حجم از انرژی خام و بی‌مهار رو نداشت.
او به سمت یکی از دیواره‌های یخ‌زده رفت، دستش را بر سطح آن کشید. نوک انگشتانش رگه‌های یخ‌زده‌ی جادویی را دنبال کرد، انگار دنبال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #245
نور سرد سنگ‌های مانا روی چهره‌ی سایفا بازی می‌کرد؛ چهره‌ای که مرز میان آموزگار و دیو، مادر و جلاد، در آن محو شده بود. ریجس نگاهش را به قلب مانا دوخت. تپشی سنگین، هراس‌آور، پر از قول‌هایی که شاید نباید شنیده می‌شدند.
ریجس نفس در سینه حبس کرد. انگشتان لرزانش قلب مانا را بلند کردند. همچون گوهری شفاف که نور سرخ و داغ از درونش عبور می‌کرد و ضربان آرام و یکنواختی داشت؛ زنده، آگاه و منتظر. با حرکتی کند و تأمل‌برانگیز، انگشتانش را به سمت بندهای چرمی پیراهن زبر و پوسته‌مانندش برد.
بندها زیر لمس انگشتان یخ‌زده‌اش شُل شدند و آرام‌آرام گره‌ها باز گشتند. با گشوده شدن آخرین بند، سرمای بُرنده‌ی غار مثل تیغی تیز به پوست برهنه‌اش خزید و لرز ریز اما ماندگاری در امتداد ستون فقراتش دوید. عضلاتش ناخواسته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #246
اما همان‌طور که آمده بود، قدرت قلب یکدفعه فرو نشست. تمام آن شعله‌ها خاموش شدند. نور درونش مرد و قلب مانا، بدون هیچ ضربانی، درون بدنش آرام گرفت. ریجس همانند تکه‌سنگی بی‌جان روی زمین افتاد. نفسش بند آمده بود. به زحمت پلک زد. صدایی مانند کشیدن ناخن بر روی سنگ از حلقومش بیرون ریخت:
- من... زنده‌ام؟
سایفا، ساکت و آرام، از تاریکی قدم به جلو گذاشت. نگاهی به او انداخت. برای اولین بار حتی در چشمان او هم سایه‌ای از احترام دیده می‌شد. گویی انتظار نداشت که حتی ریجس هم از پس آن همه قدرت بر بیاید:
- می‌شه گفت که تازه متولد شدی. حالا وقت تیکه‌ی دوم نقشه‌اس... . حداقل پنج روز طول می‌کشه تا یه فراخوان تشکیل بشه . همه‌ی اژدهاهای مهم توی تالار آتش جمع می‌شن.
تنفس ریجس کم‌کم ثابت می‌شد. بدنش پیوسته خودش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #247
چشمان بی‌رنگ و شفاف فرستاده روی ریجس، که با قامت کوتاهش میان صخره‌های یخی و بلند ایستاده بود، آرام لغزید. سکوتی سرد و کش‌دار بین‌شان افتاد. صدایی خشک و بی‌احساس، بدون کمترین نشانی از احترام، در هوا پخش شد:
- اعلی‌حضرت فرموده‌اند که حیوان خانگی پستتان نیز باید در این فراخوان حاضر باشد.
سایفا آرام نفس کشید، اما در آن نفس صدایی از یخ و خشم پنهان بود. غرشی کوتاه از گلویش بیرون زد؛ صدایی خفه و تهدیدآمیز. بعد، با صدایی آهسته اما قاطع گفت:
- فرستاده‌ای با این درجه‌ی پست، هنگام ابلاغ دستور پادشاه باید سرش را خم کند. به چه حقی در حضور من، ملکه‌ی شمالی، سر برافراشته‌ای؟
فرستاده که هنوز از بوی قدرت شاه آتش م**س.ت بود، لحظه‌ای مردد ماند. اما فقط یک لحظه. هاله‌ی قدرت سایفا، با شکوه و سنگین، بر او افتاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #248
سایفا رویش را از فرستاده برگرداند:
- پیغام اعلی‌حضرت را شنیدم... حال، از سرزمین من بیرون برو، پیش از آن‌که یخ‌های این قله دهانت را برای همیشه ببندند.
فرستاده، که غرورش لحظه‌ای پیش زیر هاله‌ی سنگین و قدرتمند ملکه یخ‌ها شکسته بود، بی‌هیچ حرفی سر فرود آورد. پرده‌ای از سکوت همچون برف بر زمین‌نشسته بر تنش کشیده شد. سپس بال‌های عظیمش را گشود. با ضربه‌ای سهمگین به آسمانِ خاکستری و طوفان‌زده پر کشید و در مه‌های چرخان قله ناپدید شد.
ریجس با ابروهایی درهم و نگاهی فرو رفته در فکر، قدم‌های سریع‌تری برداشت تا خود را به سایفا برساند. تقریباً با سرعت می‌دوید تا به آن دو اژدها برسد. سینه‌اش پر از سوال بود. کالایرا، همانند سایه‌ای سفید، نرم و بی‌صدا از پی مادر بر روی برف‌ها خزید. دانه‌های برف روی پوست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #249
پنج روز بعد

ریجس آرام روی صخره‌های تیره و برهوت فرود آمد. بال‌های خفاش‌گونه‌اش را جمع کرد و نزدیک بدنش نگه داشت. آب دهانش را قورت داد. در پایین پایش دره‌ای گداخته دهان باز کرده بود و در میان آن، قلعه‌ی دراکونیا چون قلبی سوزان، در میان گسل‌های شعله‌ور می‌تپید.
قلعه‌ای سیاه‌فام با دیوارهایی از سنگ بازالتِ سوخته و ستون‌هایی که گویی شراره از آنها می‌جوشید. دروازه‌ای عظیم و کمانی‌شکل از فولاد سرخ بر جهانی از گرما، دود و آتش گشوده شده بود. اما چیزی که نگاه ریجس را بند آورد، تنها عظمت دژ نبود. بلکه جمیعت اژدهایانی بود که از دوردست‌ها به سوی قلعه می‌آمدند و مانند یک کلونی زنبور به دور قلعه می‌چرخیدند تا بتوانند وارد قلعه شوند.
از آسمان، بال‌هایی بزرگ‌تر از کشتی‌های دریایی فرو می‌آمدند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #250
هوای دراکونیا با هر متری که پایین‌تر می‌رفتند، سنگین‌تر و آکنده‌تر از دود و گرما می‌شد. طاق‌های سنگی بلند و دهانه‌ی عظیم قلعه‌ی مانند دهان اژدهایی خفته به نظر می‌رسید. انگار که آماده‌ی بلعیدن هرکسی بود که به آن نزدیک می‌شد. ورودی قلعه با ستون‌های عظیم از سنگ گداخته و نقش‌هایی از اجداد اژدهایان باستانی تزئین شده بود. نقش‌هایی که به نظر می‌رسید با خون داغ نقاشی شده، نه رنگ.
ریجس به محض ورود به فضای پایین، گرمایی سوزان را بر پوستش احساس کرد که حتی از پرواز در آسمان گدازه‌بار هم بیشتر بود. اینجا، قلب قلمرو آتش بود؛ مرکز قلمرو فرمانروای شعله‌ها. هنگامی که فرود آمدند، سایفا و کالایرا به فرم نیمه‌انسان و نیمه‌اژدهای خود درآمدند.
سایفا بدون اینکه حتی لحظه‌ای مکث کند از تالار بلند و پرطنین گذشت؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
2
بازدیدها
33

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا