- ارسالیها
- 1,191
- پسندها
- 3,836
- امتیازها
- 19,173
- مدالها
- 15
- سن
- 22
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #11
از تو آینه حواسم بهش بود؛ اما با این که دنبالم بود علنا کار خاصی نمیکرد و انگار قصدش فقط تعقیب و ترسوندن من بود. تو همین افکار بودم که صدای زنگ موبایلم باعث شد واسه چند لحظه چشم از اون ماشین مشکی رنگ بردارم. آیکون سبز رو لمس کردم و در عین توجه دوباره به اون ماشین، جواب دادم:
- بله حامی.
- کجایی سمر؟
- تو راهم؛ تازه راه افتادم و دارم میام اداره؛ چی شده؟
- واست خبرای خیلی مهمی دارم، زودتر بیا.
ابروهامو به نزدیک و چشمام رو ریز کردم و پرسیدم:
- چه خبرایی؟ همین الان بگو.
- میدونم قرار بود اون فیلما رو با هم دیگه ببینیم اما من دیشب نگاهشون کردم؛ اما حدس بزن توشون چی پیدا کردم.
- این طور که مشخصه قراره همه چیز حسابی گره بخوره.
- آره؛ راستش وقتی من فیلم دوربینا رو چک میکردم، تو هیچ کدوم از...
- بله حامی.
- کجایی سمر؟
- تو راهم؛ تازه راه افتادم و دارم میام اداره؛ چی شده؟
- واست خبرای خیلی مهمی دارم، زودتر بیا.
ابروهامو به نزدیک و چشمام رو ریز کردم و پرسیدم:
- چه خبرایی؟ همین الان بگو.
- میدونم قرار بود اون فیلما رو با هم دیگه ببینیم اما من دیشب نگاهشون کردم؛ اما حدس بزن توشون چی پیدا کردم.
- این طور که مشخصه قراره همه چیز حسابی گره بخوره.
- آره؛ راستش وقتی من فیلم دوربینا رو چک میکردم، تو هیچ کدوم از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.