متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متوسط مجموعه اشعار برای اویی که نیست | فاطمه علی‌آبادی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Fateme.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 27
  • بازدیدها 2,569
  • کاربران تگ شده هیچ

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #1
بسم‌ الله الرحمن الرحیم

نام مجموعه اشعار: برای اویی که نیست
نام شاعر: فاطمه علی آبادی
قالب: سپید
تگ: متوسط
مقدمه:
می‌نویسم
شاید
آرام آرام
آرام
شدم

تقدیم به اویی که دیگر نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme.

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,809
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #2

•| بسم رب العشق |•

1000008543.jpg

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
"قوانین بخش اشعار کاربران"
***

پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
"تاپیك...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FakhTeh

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #3
روزهایم را بدون تو سپری می کنم
و چه سخت است بدون تو گذراندن روز ها
گویی نباشی نیستم
شعاری بیش نیست
وقتی مجبوری بمانی و تحمل کنی
تحمل کردن
چه واژه ی عجیبی است
وقتی حتی نمی دانم
این انتظار چه زمان پایان می یابد
وقتی حتی نمی دانم
آیا قرار است روز هجران و فراغ پایان یابد
چه سخت است
وقتی قول داده باشی بعد از او نمانی
و وقتی رفت حتی چهره اش را دیگر به یاد نیاوری
چه سخت است
شنیدن صدایش برایت آرزویی شود دست نیافتنی
و ندانی آیا اگر بار دیگر صدایش را بشنوی
می شناسی؟
من بعد از تو نفس کشیدن در خلاء را آموختم
و تو بسنده کردی به چند دیدار ساده با من
آن‌هم تنها در خواب
عزیز سفر کرده ام
بعد از تو
ماندم
نفس کشیدم
زندگی کردم
چهره ات
صدایت
نگاهت
را فراموش کردم
ولی عهد مان را هرگز از یاد نبردم
بالاخره سوت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #4
رو به روی پنجره ایستاده‌ام
صدای باران
صدای کارگاه مس‌گری
در مغزم به راه انداخته است
کلاغی خیس...
به سختی پر می‌کشد
بیدهای مجنون...
به خود می‌لرزند
وَ چه سخت است
بدون تو تماشا کردن
چه سخت است
بدون تو اینجا ایستادن
وَ چه سخت است
بدون تو نفس کشیدن
به باران نگاه می‌کنم...
بعد از تو
اسیدی‌ست
که رویاهایم را می‌سوزاند
 
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #5
باد موهایم را به بازی گرفته
طره‌ای را در دستش گرفته،
لای انگشتان نحیفش پیچیده و
تاب می‌دهد
یادِ دستانِ تو می‌افتم...
دستانِ لطیف تو کجا و
دستان زمخت باد کجا
نوازش تو کجا و
قطرات باران کجا
صدای هوهوی گردش باد لای برگ درختان کجا و
نجواهای شیرین تو کجا
عطر سحرانگیز تو کجا و
عطر خاک نم‌خورده کجا
طعم تلخ قهوه‌های تو کجا و
طعم شیرین عسل کجا
وَ تمام بودن‌ها کجا و
نبودنِ تو کجا
 
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #6
دستی بر سرو درونم بکش
بگذار رشد کند
قد بکشد
بار دهد و
آنقدر رشد کند
که مرا
در خود حل کند
تا نباشم و
در دریای نبودنت
دست و پا نزنم
مرگ تدریجی
سخت است،
خیلی سخت
پس
مرا
در یک لحظه
بُکُش
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #7
چشم‌هایم را می‌بندم و
تو پشت پلک‌های
خیسم می‌آیی
سر سفره نشسته‌ای و
شلخته، غذا می‌خوری
وَ من
ابرو در هم کشیده‌ام
کنارم راه می‌روی
وَ من
فاصله می‌گیرم
مباد
دلقِ پشمینه‌ات
آبرو از من
ببرد
چشم باز می‌کنم
صورتم خیس از
اشک است و
تا گردن در آب
فرو رفته‌ام
دست و پا می‌زنم و
آرزو می‌کنم
هر چه می‌خواهی
شلخته باشی و
هرچه می‌خواهی
بپوشی
ولی
فقط یک بار دیگر
آن گوشه
کنار آن تلفن کهنه
که آب نمی‌گذارد
درست ببینمش
بنشینی و
اینبار
حسرت نخوری
چرا زنگ نمی‌زنم
برگرد
فقط برگرد
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #8
بعد از تو
مغزم استعفا داده
قلبم فرمان به دست
هر کجا می‌خواهد
می‌کشانتم
تنم زخمی‌ست
جانم زخمی‌ست
روحم زخمی‌ست
مدام به در و دیوار می‌کوبتم
قلبم تمام تنم را تسخیر کرده
می‌دانی تسخیر چیست؟
نه،
نمی‌دانی
اگر ذره‌ای می‌دانستی
تمام نبودنت را
چون طناب داری
این‌گونه
به دور گلویم
نمی‌پچیدی
ضربانش تند شده
خیلی تند
او هم دیوانه شده
خودش هم نمی‌داند قصدش چیست
فقط بی‌وقفه به در و دیوار می‌کوبد
می‌زند، می‌زند
آنقدر می‌زند
تا خسته شود و
عاقبت یک روز
بایستد
آن وقت
خیالش راحت می‌شود
تو را می‌بیند و
در آغوش می‌گیرد
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #9
نایست
قلبم
طاقت نمی‌آورد ایستادنت را
نرو
مغزم
گنجایش ندارد این‌گونه رفتنت را
بخند
زهر گریه‌ات می‌سوزاند جگرم را
نفس بکش
ریه‌ام
سرفه می‌کند کل بی‌هوایی‌ات را
برگرد
این پیکره‌‌ی بی‌تو مانده
قصاص می‌کند جسم بی شبهت را
بمان
کل من
فریاد می‌زند
نبودنت را
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme.

Fateme.

نویسنده انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
678
پسندها
22,581
امتیازها
39,373
مدال‌ها
17
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #10
خیلی وقت است
که نمی‌دانم
زمین می‌چرخد
یا من
گاهی اوقات
نمی‌فهمم
من حرف نمی‌زنم
یا دیگران نمی‌شنوند
روزهاست که
نمی‌دانم
خورشید دیگر در آسمان نیست
یا ماه در آسمان ماندگار شده
ماه‌هاست که
نمی‌فهمم
رنگ‌ها از بین رفته‌اند
یا من همه چیز را
سیاه و سفید می‌بینم
وَ سال‌هاست
این سوال را دارم
تو باید زودتر از من
می‌رفتی
یا من باید
دیرتر از تو می‌آمدم؟
تقصیر کدام‌مان بود؟
من
یا تو؟
 
امضا : Fateme.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا