متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان زندگی یک دزد | mobin.m82 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع MoBiN.M82
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 158
  • کاربران تگ شده هیچ

MoBiN.M82

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
16
امتیازها
30
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
زندگی یک دزد
نام نویسنده:
mobin.m82
ژانر رمان:
#فانتزی
#روانشناختی
کد رمان: 5436
ناظر: ☆هیرو☆ 20-hasti

خلاصه:
این حقیقتی تلخ است که زندگی هرچه به تو می‌دهد روزی پس می گیرد. یک تولد اجباری، یک زندگی اجباری و درنهایت یک مرگ اجباری... . اما داستان او متفاوت شد، به او حق انتخاب داده شد و سرنوشت او در مسیر پر پیچ و خمی قرار گرفت. مسیری پر رنج. عزیزانی را در این مسیر به دست می‌آورد که به زندگی‌اش معنی می‌دهند. زندگی کردن را در این مسیر می‌آموزد. اشک می‌ریزد. لبخند می‌زند و از زندگی لذت می‌برد. احترام و عزت را یاد می‌گیرد. شجاعت را دلاوری را وفاداری را بخشش را و هر چه را که روزی از او دریغ شده بود. این داستان، داستان بزرگ ترین ماجراجویی زندگی یک دزد است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

MoBiN.M82

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
16
امتیازها
30
  • نویسنده موضوع
  • #3
(( و در ابتدا نخستین واژه خلق شد واژه ای که همه چیز از آن است. هر چیز که تا به حال خلق شده کلمه‌ایست که نویسنده نگاشته و هرچیزی که بعد ان خلق شد جزیی از نخستین واژه است و هر واژه جزِیی از نویسنده است. قسمتی از روح او که بر کتاب جهان ما نقش بسته، پویا و زنده‌تر از هر واژه‌ای که تا به حال دیده‌ای؛ حتی خرده سنگی که در کنجی بی‌حرکت افتاده به اندازه‌ی پرنده‌ای که زیر گنبد نیلی آسمان پر می‌زند زنده است. من و تو هر چیزی که فکرش را بکنی، کلمه‌ای هستیم بر کتاب جهان و این کتاب شبیه هیچکدام از کتاب‌هایی نیست که تا به حال دیده‌ای. ))

از کتاب جهان و پیمان روح*

یک دزدی و یک انتخاب
نگاهش بین جیب و دست و گلوی مهمان‌ها در گردش بود. صاحب مجلس از اشراف بالا رتبه بود. حاضران مهمانی هم دست کمی از صاحب مجلس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

MoBiN.M82

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
16
امتیازها
30
  • نویسنده موضوع
  • #4
_چقدر عایدت شد؟
_پونصد دریک، سه تا گردنبند خورشید نشون و هفت تا جام نقره و ... .
حرفش را خورد. هنوز کیسه‌ای را که از مرد زره پوش دزدیده بود را باز نکرده بود. حس عجیبی داشت. هر وقت به کیسه نگاه می‌کرد مورمورش می‌شد.
سلیک* نگاه تندی به او انداخت.
_بهتره که هرچی دراوردی رو رو کنی. کنجی منجی که چیزی پنهون نکردی؟ سهم ارباب سوای سهم ماست. یادت نره به لطف کی هنوز زنده‌ای.
با خونسردی گفت:
_ فقط می‌خواستم بگم چندتا قاشق نقره، که یادم اومد موقع فرار از دستم افتادن.
_بهتره اینطور باشه ... خودت می‌دونی ارباب با اونایی که خ**یا*نت می‌کنن چیکار می‌کنه؟
تنه‌ای زد و از پله‌های سنگی بالا رفت. تمام چیزهایی که به دست اورده بود را به ان سلیک بد صفت داده بود. فردا هم سهم ناچیزی به او می‌داد. همیشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا