متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان متهم اظهار پشیمانی نکرد! | فاطمه فاطمی نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع FATEME078❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 27
  • بازدیدها 2,192
  • کاربران تگ شده هیچ

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,543
پسندها
64,198
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
متهم اظهار پشیمانی نکرد!
نام نویسنده:
فاطمه فاطمی
ژانر رمان:
#جنایی #معمایی #درام
کد رمان : 5454
ناظر رمان: ❁S.NAJM SARABAHAR.NAJM

خلاصه:

کارون مشرقی، گریمور تازه کار سینما، در سومین همکاری خود با کارگردانی مطرح، تبدیل به تنها شاهد قتل ستاره خوش چهره سینما می‌شود. او تنها کسی‌ست که سایه قاتل را دیده. پلیس با وقوع دومین قتل و حضور او در صحنه جرم، کارون را در زمره متهمان پرونده می‌خواند. او برای اثبات بی‌گناهی خود ناگزیر است قاتل اصلی را بیابد.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEME078❁

Ghasedak.

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,040
پسندها
3,071
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,543
پسندها
64,198
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
آن زمان که دنیا مطابق خواسته‌های تو پیش نمی‌رود،
رویاهایت تنها در خواب‌هایت تحقق می‌یابند،
هیچکس را نداری که عاشقانه هوایت را داشته باشد،
تنها یک راه پیش روی خودت داری؛
دنیای خود را بسازی! جهانی که بر پایه قوانین تو می‌چرخد!
قوانینی که بر پایه کشت و کشتار دیگران است.
دیگران و رویاهایشان را به خاک می‌سپاری تا خودت در جهان جدید پادشاهی کنی!
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,543
پسندها
64,198
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #4
فصل اول

«رویای ناتمام»
نفس در سینه‌اش حبس می‌شود. دیگر صدای موزیک را نمی‌شنود. گویی اصلا هدفونی بر گوش‌هایش قرار ندارد. آویز لباس بلندی که در دست دارد، روی کف‌پوش آغشته به خون می‌افتد. فشار کفش‌هایش چند لحظه پیش قصد داشتند بر بازوی ظریف ستاره طهوری بنشینند. صورت گردی که به واسطه دندان‌های لمینت‌ شده‌‌اش همیشه خندان بود، مغروق زخم‌های تیغه چاقو گشته است. از چشم‌های بادامی سبزش جای اشک، خون می‌چکد. هنوز یک ساعت از دیدار او در اتاق گریم نگذشته است. دامنی که او را مشابه زنان قاجار درآورده تا ساق سفید‌ پاهایش بالا رفته است. موهای چون ابریشم نرم و خوش حالتش روی گردن نازکش جای گرفته و همچون داری دور آن پیچیده‌اند. صورتش بر اثر فشار دستان فردی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,543
پسندها
64,198
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #5
مریم دستش را از دستان دختر جدا میکند. مردمک‌های میشی لرزانش تحمل دیدار با آن چشم‌های نیمه باز مانده را ندارند. بوی خون حالش را بد کرده و سبب می‌شود همان جا روی دامن زیبای قاجاری دختر بالا بیاورد.
کارون زیر بغل او را گرفته و از اتاق تعویض لباس بیرون می‌کشد. دختر بیست و چند ساله رنگ به صورت ندارد. او را به حیاط می‌برد تا هوای تازه بخورد. روی صندلی سفید نشانده و سعی می‌کند آرامش کند.
-‌ خوابم کارون؟ خوابم یا بیدار؟ اون واقعا مرده؟ اون زیباترین موجودی بود که تا حالا دیدم.
همین دیروز به کارون گفته بود از این دختر خودگیر که به خاطر زیبایی‌اش و نه استعداد، این نقش را گرفته متنفر است. جوان سبزه به رویش نمی‌آورد. کاپشن خود را روی پاهای او می‌اندازد. زمستان سختی در راه است.
-‌ منم تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,543
پسندها
64,198
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #6
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

این رمان با مرگ یکی از عزیزان من شروع شد، خدا آخرش رو بخیر کنه.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,543
پسندها
64,198
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
شیرزاد روی کاناپه کرم دراز کشیده و با ولع گازی بزرگ به تکه پیتزایش می‌زند. کارون اما نمی‌تواند لب به غذا بزند. تمام فکرش سمت دختری‌ست که دیگر نفس نمی‌کشد. کاش او را در آن وضعیت ندیده بود. شیرزاد کنترل در دست، شبکه‌ها را تغییر می‌دهد. با شنیدن نام ستاره طهوری از زبان گوینده خبر، نگاه کارون از گل‌های ریز قالی کنده می‌شود. تصاویر خنده‌های دندان‌نمای دختر روی صفحه تلویزیون جای گرفته است.
-‌ حاجی این همون دختره‌ست که دیروز کشتنش؟ کل اخبار شده این.
کارون سر تکان می‌دهد. شیرزاد ریش‌های بلند و صورت سبزه‌ای دارد. ابروهای پهنش پیوندی‌اند و قصد ندارد تاری از آن‌ها را کوتاه کند. برخلاف کارون علاقه‌ای به آراستن صورت و آراستگی پوشش خود ندارد.
-‌ آره... کاش انقدر خبرش رو پخش نکنند. داغ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,543
پسندها
64,198
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #8
کارون پا به اتاق دوازده متری‌اش می‌گذارد. چشم‌هایش پوسترهای سینمایی را رد می‌کنند و به سمت تخت خواب تک نفره مشکی‌ می‌شتابند. دیوارها و پرده اتاقش به رنگ شب در آمده‌اند. او در عین تنفر از تاریکی، عاشق این رنگ است! طوری خودش را روی تخت پرتاب می‌کند که انگار وزنه دویست کیلویی را روی زمین انداخته. از عسلی کنار تخت، چند برگه‌ بهم متصل شده‌ و داخل پوشه قرار گرفته‌ای که شیرزاد نام فیلم‌نامه رویشان نهاده بلند می‌کند. از همان نقطه آغاز نوشته‌هایش چهره کارون درهم می‌رود. قاتلی که شیرزاد خلق کرده برایش منزجر کننده است.
« شب سردی‌ست. ماه کامل در آسمان دیده می‌شود. ژینا با موهای قهوه‌ای که از زیر شال کرم بیرون زده، دستانش را در بغل گرفته و برای بخت بد خودش زار می‌زند. در مقابلش ایمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,543
پسندها
64,198
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #9
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,543
پسندها
64,198
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #10
پیام دندان روی دندان سائیده و هیچ نمی‌گوید. در سکوت رفتنش را نظاره کرده و برای خودش دل می‌سوزاند. چرا میان میلیون‌ها آدم دلش را وصله دختری کرده بود که سهمی از یک صدم توجه او را هم نداشت؟
مریم بدون فکر به پیام، تاکسی گرفته و از او دور می‌شود. تلفن‌های وقت و‌ بی‌وقت پدر ستاره امانش را بریده. این مرد از جان او چه می‌خواهد، آن هم زمانی که کارگردان و تهیه‌کننده‌ای هستند که پاسخ بدهند. پس از چند ثانیه‌ای بالاخره کلید سبز را لمس می‌کند.
-‌ سلام آقای طهوری... من باز هم تسلیت می‌گم.
طهوری در بی‌منطق‌ترین حالت ممکن قرار دارد. دلش می‌خواهد از پشت تلفن او و تمام همکارانش را سلاخی کند.
- ازتون شکایت کردم. از همه‌تون... نمی‌ذارم خون دخترم پایمال شه‌. باید جواب پس بدید. به اون مرتیکه هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 12)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا