- ارسالیها
- 191
- پسندها
- 673
- امتیازها
- 3,933
- مدالها
- 6
- سن
- 22
- نویسنده موضوع
- #91
ایتن، انگشتان کشیدهاش را به دور او حلقه کرد و ضربهی آرامی به کتفش زد. پس از چند ثانیهی کوتاه، از میگل فاصله گرفت و نگاهش را بر روی اجزای صورت او، چرخاند.
- انتظار نداشتم که اینجا ببینمت.
- با خودم گفتم که حتما حوصلهت توی این قبرستون دور افتاده سر رفته!
میگل، اشارهای به پنجرهی پشت سرش کرد و ادامه داد:
- اما در هر صورت یه سرگرمی برای خودت پیدا میکنی.
ایتن، خندید و دستی به بازوهای دوست قدیمیاش کشید. به محض برخورد انگشتانش به زخم گلوله، آخ غلیظی از دهان میگل خارج شد و اخمهایش را درهم فرو برد.
- میتونی کم خطرتر از این هم باشی، ایتن.
- من؟ این تویی که همیشه یه جای زخم تازه روی تنت داری، پسر!
میگل، پوزخندی زد و نگاهش را روی دیوارهای پر نقش و نگار سالن، چرخاند.
- توی کار ما، هرجا...
- انتظار نداشتم که اینجا ببینمت.
- با خودم گفتم که حتما حوصلهت توی این قبرستون دور افتاده سر رفته!
میگل، اشارهای به پنجرهی پشت سرش کرد و ادامه داد:
- اما در هر صورت یه سرگرمی برای خودت پیدا میکنی.
ایتن، خندید و دستی به بازوهای دوست قدیمیاش کشید. به محض برخورد انگشتانش به زخم گلوله، آخ غلیظی از دهان میگل خارج شد و اخمهایش را درهم فرو برد.
- میتونی کم خطرتر از این هم باشی، ایتن.
- من؟ این تویی که همیشه یه جای زخم تازه روی تنت داری، پسر!
میگل، پوزخندی زد و نگاهش را روی دیوارهای پر نقش و نگار سالن، چرخاند.
- توی کار ما، هرجا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.