• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

ویژه رمان شکار زاویر | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون درباره رمان؟

  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • ضعیف

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • یوریا

    رای 0 0.0%
  • گراوول

    رای 0 0.0%
  • وولتار

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    8

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
935
پسندها
4,963
امتیازها
22,873
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #141
زاویر نفسی لرزان کشید؛ سینه‌اش با تردید بالا و پایین رفت. سعی کرد غرورش را جمع‌وجور کند و صدایش را ثابت نگه دارد تا بیشتر از این تحقیر نشود:
ـ متوجه شدم... استاد. اما هنوز یه مسئله دیگه باقی مونده... .
چشم‌های تهی آستارث، آن حفره‌های تاریک و بی‌انتهای فرو رفته در جمجمه‌اش، مستقیم به زاویر دوخته شد. نگاهی که انگار به مغز استخوان می‌خزید. زاویر لحظه‌ای مکث کرد، کلمات در گلویش گیر کرده بودند، اما سرانجام لب باز کرد، صدایش آهسته‌تر و اندکی لرزان بود:
ـ برای تأمین... خون به مشکل خوردم. می‌خواستم بدونم که... .
اما پیش از آن‌که جمله‌اش را تمام کند، صدای خشک و تیز آستارث مانند ضربه‌ی شلاقی در سکوت پیچید:
ـ مشکلیه که خودت باید از پسش بربیای، پخمه. نکنه فکر کردی لَه‌لِه‌ی تواَم؟
زاویر سرش را با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
935
پسندها
4,963
امتیازها
22,873
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #142
راهروی شرقی آکادمی در قلب این بنای عظیم کشیده شده بود. شمعدان‌های دیواری، یکی ‌در میان خاموش بودند و نور کم‌جان شعله‌ها به‌سختی از پس مه تاریک و رقیقی که درون راهروها شناور بود، برمی‌آمدند. دیوارهای کاغذ دیواری تیره تزییناتی از نقوش محو و قدیمی داشتند. انگار آن طرح‌های موهوم در سکوت رهگذران را تماشا می‌کردند.
کورتن میلر ، کارآموز سال اول، با قدم‌هایی تند و نگران، کتاب‌هایش را به سینه‌اش چسبنده بود. قلبش با هر صدای خش‌خش نامفهومی که از پشت و اطراف می‌آمد، ضربان بیشتری می‌گرفت. زیر لب معلم تاریخ جادو را سرزنش می‌کرد. مجبور بود تا پس از ساعات خاموشی در کتابخانه بماند و یادداشت برداری کند. حالا تنهایی از کتابخانه به خوابگاه برمی‌گشت، آن‌ هم وقتی که تمام آکادمی در سکوت مرگباری فرو رفته بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا