• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

ویژه رمان ولادور: شکوفه‌های خونین برف | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون درباره رمان؟

  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • ضعیف

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • یوریا

    رای 0 0.0%
  • گراوول

    رای 0 0.0%
  • وولتار

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    10

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #151
ازوالد عینکش را کمی بالا کشید و گفت:
- و پیشروی اعظم، اریک دارکن بلید، چنان فرمود که: حق آن والا را انکار کردند؛ همان که از جان خویش برای ایشان گذشت، اما پاسخ او پشت‌کردنی بود و ناسپاسی.
پس، خالق ما، در خشم فرو رفت.
و چون هیچ‌یک را یارای تاب آوردن خشم او نبود، خدایان، هراسان و در هراس، هم‌پیمان شدند.
و آن خ**یا*نت، به دست خدایگان نور، ایلوما، صورت گرفت.
تیر او از میان پرده‌های آسمان گذشت و آن یگانه را از ساحت خدایگان، به دنیای فانیان، به سرزمین یرنیل، افکند.
هبوط او، بر قله‌ی باشکوه ناموراث رخ داد؛
آنجا که آسمان، زمین را لمس می‌کند، و او، همچون شراره‌ای الهی، از میان افلاک به دل خاک افتاد.
و آنگاه، از خون خویش، قطره‌ای برگرفت؛
و آن را با جوهر نابِ تاریکی و آشوب درآمیخت.
از آن سرشت،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #152
صدای کوبیدن ناگهانی دو دست روی میز همه را از جا پراند. ملکه هولی‌لایت، آروینا، بلند شد و گفت:
- اون کتاب دروغ محضه! من بارها آلبوس نوکتورا رو خوندم ولی همچین چیزی توش نبود.
ازوالد به سمت آروینا نگاه کرد. صورتش مشخص نبود ولی از موهای پلاتینی‌اش تشخیص داد:
- خانم لیندیس مونمدر، من نسخه‌ی خطی و خیلی قدیمی «آلبوس نوکتورا» رو دارم و مطمئنم اصل هست. اگر بعضی‌ها برای منافع خودشون این متن رو تغییر دادن، تقصیر من نیست. من فقط تاریخ رو میگم و هیچ وقت از چیزی حمایت نکردم که درست نباشه.
آروینا با گونه‌هایی سرخ از خشم دوباره سر جایش در انتهای کلاس نشست. دو کتاب مقدس دوباره در حلقه‌ی میان‌بعدی پروفسور ناپدید شدند. پروفسور ادامه داد:
- من طرف هیچ نژادی نیستم. قتل‌عام‌های اورک‌ها، تعصب شدید الف‌ها، طمع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #153
چند سرفه‌ای خشک امانش را برید. خم شد، از جیب ردای کهنه‌اش شیشه‌ای بیرون آورد و جرعه‌ای از مایع کهربایی آن نوشید. لحظه ای طول کشید تا نفسش باز شود. سپس دوباره به شاگردان خیره شد:
- اون سرباز، قبل مرگش، توی صورت من و بقیه فریاد زد که تا وقتی یه ذره جون تو بدنش باشه، واسه وطنش، واسه خانواده‌ش، واسه اعتقاداتش میجنگه. آشنا نیست این حرفا؟ همینه دیگه... همین چیزایی که سربازای ما هم می‌گن. دو طرف یه حرف می‌زنن، ولی توی یه چرخه‌ی بی‌پایان لعنتی افتادن. یه چرخه‌ای انتقام و نفرت که فقط بالا دستی‌ها می‌تونستن تمومش کنن... نه من بی‌قدرت و احمق.
شانه‌هایش را بالا انداخت و نیم‌خنده‌ای تلخ روی لبان چروکیده‌اش نشست:
- تنها کسایی که شاید می‌تونستن این جنگو تموم کنن، امپراطور رائون وریتا فاروندیس بود و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #154
پیرمرد با حرکتی بی‌اهمیت دستش را در هوا تکان داد، اما نگاهش سنگین بود؛ نگاه کسی که حقیقتی تلخ را زیر زبان می‌چرخاند:
- یه شب، از زبون یکی از شوالیه‌های سایه که اسیر شده بود، حقیقتو شنیدم. اسمش فالاو دِ روتو بود. از اونایی بود که دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت. وقتی دید دارم واقعیت رو تو گزارشاتم ثبت می‌کنم، شب قبل از اعدامش بهم اعتماد کرد. گفت دیده که چطور دربار دچار شکاف شده، چطور اعتمادها از بین رفته. گفت همه لوسیان رو مقصر می‌دونستن، می‌گفتن بی‌کفایته و نمی‌تونه ارتش و حکومت رو اداره کنه. فشارها زیاد شد تا جایی که دیگه هیچ‌کس پشت پادشاه نبود بجز افراد خاندان دارکن‌بلید.
زاویر لبش را گزید. قلبش تند می‌تپید. به‌سختی خودش را کنترل کرد تا کسی اضطراب درونش را نبیند. او پیش‌تر هیچ‌گاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #155
پروفسور ازوالد سرش را آهسته به سمت او چرخاند. نگاهی سرد و تیز، مثل تیغه‌ای پنهان، از پشت عینک کلفتش به الایجه دوخت:
- اون مرد، یک نجیب‌زاده‌ی واقعی بود. یه مرد با شرافت. دیگه هیچ‌وقت با این لحن درباره‌ش حرف نزن.
صدایش گرچه آرام بود، اما قدرتی در آن نهفته بود که لرزه‌ای به جان همه انداخت. سپس مکثی کرد، انگار دارد چیزی را در دل می‌جود. آهی کشید، طولانی و سنگین. حقیقت‌هایی که به زبان آورده بود، کافی بودند تا پایه‌های ذهنیتی را بلرزانند که سال‌ها با نفرت تغذیه شده بود؛ ذهنیتی ساخته‌شده از روایت‌هایی یک‌سویه و سانسورشده، روایت‌هایی که دولت‌ها و صاحبان قدرت برای حفظ چهره‌ی خود نوشته بودند.
آن‌ها تاریخ را تحریف کرده بودند، تا کسی نپرسد، تا کسی حقیقت را نجوید. اما تا زمانی که محققانی چون ازوالد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #156
پیچ راهرو را که رد کرد چشمش به زاویر افتاد که داشت برای آن پیرمرد پاچه‌خواری می‌کرد:
- استاد بذارید من افتخار این رو داشته باشم که بهتون تو اوردن کتاب‌ها کمک کنم!
دهان الایجه باز مانده بود. همین چند روز پیش زاویر لاغرمردنی در بالا کشیدن چمدانش از چهار پنج پله‌ی ناقابل در گل گیر کرده بود. الایجه نفسی عمیق کشید. تجربه به او آموخته بود که کرم‌کتاب‌ها علاقه‌مندی به خوش‌خدمتی به اساتید دارند، آن‌ها نه از سر مهربانی، بلکه از طمع تبدیل به «سوگلی» شوند. پروفسور نگاهی از پشت عینکش به زاویر انداخت و با لبخندی ملایم اما محکم پاسخ داد:
- ممنون مرد جوون، اما خودم از پسش برمیام.
الایجه دستی به دور لبش کشید تا خنده‌اش را بپوشاند. زاویر چشم‌غره‌ای به او رفت. گویی داشت به همراهی الایجه با پروفسور اعتراض...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #157
الایجه با حیرتی دو چندان راه شاگرد برتر آکادمی را گشود تا برود و به کتاب‌های دلبندش برسد. اگر همین حالا کسی به الایجه می‌گفت که آن کرم ملعون تمام کتاب‌های ترم را از حفظ بلد است، شاخ در نمی‌آورد. پوفی کشید و انگشتانش را لای موهای طلایی کوتاه و آراسته‌اش فرو برد. نگاهش را از زاویر دزدید و مسیری خلاف او در پیش گرفت، به امید آنکه بار دیگر به نگاه یا کلام او برنخورد. غافل از آن‌که دیدگانی از ورای پرده‌ی هستی و از بالادست به تماشای گام‌هایش نشسته‌اند.
در پس تاریکی ژرف و فراگیر، جایی که زمان به زانو درمی‌افتاد، آترینا، الهه‌ی سرنوشت، خیره بر چشمه‌ای زلال، خاموش نشسته بود. آن چشمان شیری‌رنگش، تهی از بینایی اما لبریز از ادراک، در سکون، خیره بر آب بود. پوست او سیاه‌تر از شب بود؛ چون کهکشانی زنده،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #158
فالکرون آهسته ته نیزه‌اش را بر زمین کوبید. دایره‌ای از شن‌های طلایی‌ در میان تاریکی شکل گرفت و تصویری نمایان شد: معبدی فراموش‌شده، فرو رفته در دل بیابانی بی‌انتها. در میان محراب، کالبدی شبح‌گون و بی‌جان، آرمیده بود. خطوط باستانی بر سنگ‌های محراب می‌درخشیدند و جریانی از مانا، آرام و پیوسته، از دل زمین به جسم مرده منتقل می‌شد:
- هزار سال است که خوراک بازگشت را گرد می‌آورم، اما هنوز کافی نیست. جسم آن کهن‌خدا، بیش از آن‌چه می‌پنداشتم، طماع است.
آترینا دوباره به چشمه‌ی زلال نگریست:
- زمان زیادی نمانده. ایلوما نباید چیزی بفهمد. از این لحظه، هر لغزش بهایی سنگین خواهد داشت.
شن‌های چرخان با زمزمه‌ای خاموش به جایگاه نخستین خود بازگشتند. فالکرون قدمی پیش گذاشت و ایستاد. نگاهی به نخ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #159
یک ماه بعد

میدان مسابقات، قلب تپنده‌ی مبارزات آکادمی، شبیه دهانه‌ی یک آتشفشان خاموش، در میان بناهای سنگی و دیوارهای بلند و خمیده محصور شده بود. ساختار بیضی‌شکل میدان، از سنگ‌های سفید و خاکستری تراش‌خورده ساخته شده بود که در برابر نور شامگاهی آفتاب، بویی از شکوه باستانی و عظمت جادویی را به فضا می‌پاشید. ستون‌هایی مرمرین، مزین به پرچم‌های پنج رنگ خوابگاه‌ها، از جای‌جای میدان قد برافراشته بودند؛ گویی پنج قبیله‌ی باستانی در آستانه‌ی جنگی آیینی گرد هم آمده‌اند.
در مرکز میدان، حلقه‌ای از نمادهای جادویی به رنگ نقره و طلایی نقش بسته بود؛ دایره‌ای باستانی که خطوط مارپیچ و اشکال هندسی‌اش به زبان خاموش جادو، با جهان دیگر سخن می‌گفتند. هوا در اطراف آن نقطه، کمی غلیظ‌تر به نظر می‌رسید، انگار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,612
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #160
اولین مسابقه از آن جهت مهم بود چون کارآموزان سال بالایی می‌توانستند از سال بعد، کارآموزان سال پایینی را به گروه خودشان جذب کنند. برای همین برای آنان نیز یک مسابقه‌ی جذاب برای شرط بستن و میزان قدرت هر خوابگاه در سال بعد بود.
گروه اول، از خوابگاه هولی‌لایت، به رهبری دختری با چشمانی نافذ و رفتاری موقر به نام آروینا لیندیس مونمدر وارد میدان شد. او با دقت و استراتژی‌ بالا، تیمی چهار نفره را گرد هم آورده بود: یک شمشیرزن چابک برای نبردهای تن به تن، یک کماندار دقیق برای پشتیبانی از فاصله، و یک درمانگر ماهر که در لحظات بحرانی می‌توانست توازن تیم را حفظ کند. آروینا خود در نقش جادوگر تیم ظاهر می‌شد برای پشتیبانی دفاعی و حملات دوربرد.
ترکیبی که او برگزیده بود، نشان از درک عمیقش از توازن، هم‌افزایی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا