- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 891
- پسندها
- 4,863
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 11
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #131
همه کلاس در سکوت مطلق فرو رفته بود. الایجه همچنان بیحرکت، نگاهش روی فلسهای درخشان پروفسور آئورون قفل شده بود. انگار که اگر حتی پلک میزد، آن موجود عظیمالجثه از سایهها بیرون جهیده و او را میبلعید. زاویر صدای تپش قلب بلندی را از کنارش میشنید. سرش را سمت الایجه بازگرداند. الایجه را دید که به پهنای صورت عرق میریخت و خیره به پروفسور آئورون مانده بود.
آن صدای تپش قلب ناشی از ترس و وحشت زیاد بود. زاویر به سرعت دریافت که الایجه از مارها ترس زیادی دارد، یا شاید از نژاد لامیا. میخواست که او را نادیده بگیرد اما ترس الایجه باعث شده بود که غریزهی شکارچیگری او نیز بیدار شود. با حرص دندانهایش را روی هم فشرد. وقت تغذیهی او نیز نزدیک بود و حالا یک منبع خون لذیذ در کنارش برای چشیدن و خوشگذرانی...
آن صدای تپش قلب ناشی از ترس و وحشت زیاد بود. زاویر به سرعت دریافت که الایجه از مارها ترس زیادی دارد، یا شاید از نژاد لامیا. میخواست که او را نادیده بگیرد اما ترس الایجه باعث شده بود که غریزهی شکارچیگری او نیز بیدار شود. با حرص دندانهایش را روی هم فشرد. وقت تغذیهی او نیز نزدیک بود و حالا یک منبع خون لذیذ در کنارش برای چشیدن و خوشگذرانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.