- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 1,010
- پسندها
- 5,612
- امتیازها
- 23,673
- مدالها
- 12
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #161
زاویر، آرام مثل همیشه، در صف رهبران ایستاد. نگاه تیز و نافذش روی چهره چهار لیدر دیگر سر خورد. آروینا، یولان و ردریا نگاههایی پر از کینه و نفرت روانهاش کردند، گویی حضورش خود توهینی بود. فقط گراوول، پسر گانبال بود که لبخندی زد و گفت:
- سلام رفیق. تیپ زدی!
زاویر نیمچه نیشخندی بر لبان سرخش نشاند. نگاهی کوتاه به گراوول انداخت و زمزمه کرد:
- برای یه مهمونی برای چی تیپ نزنم؟
آروینا نفسش را به تندی از بینیاش بیرون داد:
- اون اعتماد به نفس کاذبت امشب دود میشه و هوا میره.
یولان هم چشمان سبزش را تنگ کرد:
- بهتره مراقب زانوهای باریک و شلوولت باشی! ممکنه یه تیر سرگردون بهشون بخوره.
یولان کینهی شکاندن زانویش را از ابتدای سال تحصیلی داشت. یک روز هم نشده بود که کار زاویر را فراموش کند. ردریا...
- سلام رفیق. تیپ زدی!
زاویر نیمچه نیشخندی بر لبان سرخش نشاند. نگاهی کوتاه به گراوول انداخت و زمزمه کرد:
- برای یه مهمونی برای چی تیپ نزنم؟
آروینا نفسش را به تندی از بینیاش بیرون داد:
- اون اعتماد به نفس کاذبت امشب دود میشه و هوا میره.
یولان هم چشمان سبزش را تنگ کرد:
- بهتره مراقب زانوهای باریک و شلوولت باشی! ممکنه یه تیر سرگردون بهشون بخوره.
یولان کینهی شکاندن زانویش را از ابتدای سال تحصیلی داشت. یک روز هم نشده بود که کار زاویر را فراموش کند. ردریا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر