متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

ویژه رمان شکار زاویر | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون درباره رمان؟

  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • ضعیف

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • یوریا

    رای 0 0.0%
  • آستارث

    رای 0 0.0%
  • گراوول

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    6

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
687
پسندها
3,721
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #61
زاویر نفسی کشید و پرسید:
- پروفسور! چرا در جریان جنگ با شیاطین جادو پیدا شده؟ توی کتاب گفته بود که هفت فرستاده جادو رو به مردم یرنیل آموزش دادن. پس یعنی جادو قبل از هفت فرستاده بوده و اونها صرفاً به مردم یرنیل اون رو آموزش دادن؟
اُزوالد ابروان افتاده‌اش را بالا داد و به چروک‌های پیشانی بلندش اضافه کرد:
- سوال خوبیه آقای فوستر. کشیش‌ها و راهب‌های هر معبد اعتقاد دارن که جادو موهبتی از سمت هفت خدای بزرگ یرنیل هست اما محقق‌ها نظر دیگه‌ای دارن. محقق‌ها یه فرضیه دارن مبنی بر اینکه قبل از هبوط هفت فرستاده، جادو در سطح قاره‌ی یرنیل وجود داشته.
الایجه دست به سینه به عقب تکیه زد. چشمان آبی‌اش را تنگ نمود و زیر لب غرغر کرد:
- یه مشت احمق می‌خوان حقیقت رو با فرضیه‌های مغزهای ناقصشون بپوشونن. خوبه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
687
پسندها
3,721
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #62
اُزوالد رویش را از کارآموزان کلاس برگرداند و به ادامه تدریسش پرداخت:
- طبق روایات کتاب مقدس آلبوس نوکتورا در بدترین شرایط ممکن نور هدایت خودش رو نشون داد. موقعی که سه چهارم قاره‌ی یرنیل به دست شیاطین افتاده بود و همه به تنگنای بدی افتاده بودن. در اون زمان هفت فرستاده‌ی هفت خدای بزرگ به این قاره هبوط کردنـ... .
اُزوالد از استشمام گچ تخته به سرفه‌های وخیمی افتاد و نتوانست به تدریسش ادامه دهد. سرفه‌کنان خودش را تا میز کشانید و روی صندلی افتاد. سرفه‌هایش کمی بهتر شدند اما مشخص بود که آن پیرمرد به اواخر عمر پر از تجربه‌ی خودش رسیده است. اُزوالد به زحمت سمت زاویر اشاره کرد:
- آقای فوستر... از روی متن بخون.
زاویر با کمی ترحم به پیرمرد فرتوت نگاه کرد. نفسی گرفت و صدایش را بالا برد:
- در یکی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
687
پسندها
3,721
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #63
سرفه‌های اُزوالد آرام گرفته بود. چند نفس گرفت و گفت:
- ممنون آقای فوستر.
زاویر نجیبانه پلک‌هایش را روی هم گذاشت و کمی کج سرش را در حدیک بند انگشت پایین آورد:
- خواهش می‌کنم پروفسور.
الایجه نگاهی سرزنشگر به آن کرم کتاب پاچه‌خوار انداخت و هیچ نگفت. اُزوالد همانطور که روی صندلی‌اش در بالای سکوی کلاس نشسته بود، ادامه داد:
- این متن برداشت کوچیکی از متن کتاب آلبوس نوکتوراست. برای هفته‌ی بعد ازتون می‌خوام که درباره آریلوس و اقداماتش قبل از عروجش به سمت خورشید تحقیق کنید. یک صفحه کفایت می‌کنه. و اگه شباهتی بین برگه‌ها ببینم، بهتره روی نمره کلاس تاریخ جادوتون حساب باز نکنید.
سوال دیگه‌ای نیست؟
زاویر دستش را بالا برد:
- پروفسور؟ شیاطین از کجا به یرنیل حمله کردن؟
الایجه نگاهی کینه‌توز به زاویر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
687
پسندها
3,721
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #64
زاویر ابروانش را در هم فرو برده بود. به یاد آورد که آستارث، مدیر آکادمی، در برخورد اول به او گفته بود که باقی‌مانده‌ی نژادش از دست انسان‌ها به پشت دیوار جهالت فرار کرده‌اند. مسئله این‌جا بود که هر چیزی که از مرز رد می‌شد دیگر قادر به بازگشتن نبود. به صورت کلی نژاد او برای ابد به پشت دیوارهای یرنیل رانده شده بود. زاویر مشغول حساب و کتاب بود که آیا در آینده خواهد توانست که دیوار جهالت را نابود کند و بشریت و تمام علائم حیات را درون قاره‌ی یرنیل به کام مرگ بکشاند یا خیر.
برنامه‌اش این بود که در صورت موفق نشدن به ترور پاپ و یا امپراطور، نقشه‌ی دومی برای کشتن آنها داشته باشد. شکاندن دیوار و یا باز کردن یک دروازه به درکانار گزینه‌های مطلوبی به نظر می‌رسیدند. حال اگر دنیا نیز نابود می‌شد، زاویر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
687
پسندها
3,721
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #65
وولتار در کنار زاویر با نیم متر ارتفاع از زمین شناور بود و با چشمان کاملاً سیاهش به اطراف نگاه می‌کرد. ده‌ها نوجوان هم سن و سال زاویر دسته به دسته به کلاس‌های مختلف می‌رفتند. زاویر به سراغ سالن کمدها رفت تا کتاب تاریخش را در آن بگذارد. به سراغ ردیف چهار و کمد شماره 44 رفت. چشمش به روی کمد افتاد. احمقی روی کمد او با جوهر نوشته بود:
- شاه بازنده دارک اسکال. زاویر فوستر.
زاویر بی‌اهمیت به نوشته روی کمدش دستش را روی کمد گذاشت. در چوبی به جادوی زاویر واکنش نشان داد و آهسته باز شد. زاویر کتاب تاریخ را گذاشت و کتاب قهوه‌ای روشن عناصر را برداشت. در کمد را بست و سمت کلاس استاد مایریا ریلن، استاد کنترل جادو و عناصر، شتافت. اکثر کارآموزان خوابگاه‌های مختلف در راهروها مشغول گپ زدن و بگو بخند بودند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
687
پسندها
3,721
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #66
پسر با تحقیر و نفرت نگاه گود رفته‌اش را سمت زاویر برگرداند. کم بیش شنیده بود که زاویر به تنهایی سه الف را از میدان به در کرده است اما با دیدن قد کوتاه و نحیف زاویر همه‌ی آن شایعات بی‌اساس را دور ریخت. با نگاهش به قد کوتاه زاویر اشاره کرد:
- کسی دیگه‌ای به جز توی کوتوله نبود که بیاد جلو؟ شنیدم که با نامردی دخل سه تا الف رو دراوردی. ببینم حاضری که از زیر یه دوئل شرافتمندانه در بری یا نه؟ اگه همین الان زانو بزنی و چکمه‌هام رو بلیسی حاضرم بهت رحم کنم و ازت بگذرم.
زاویر از وقاحت آن احمق مبهوت مانده بود. با این حال چند بار پلک زد و کمی عینکش را بالا داد:
- دوئل؟! تو راهرو؟! فکر نمی‌کنم ناظر کانتاس کلئو از همچین رفتاری خوشحال بشه. اما اگر اصرار داری، می‌تونم چند ثانیه از وقتم رو بهت اختصاص بدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
687
پسندها
3,721
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #67
خواست طعنه‌ای جانسوز به پسر بیندازد که سر و کله‌ی ناظم پیدا شد:
- دوباره چه خبرتونه!؟
اولین چیزی که از هیکل آن مرد دیده می‌شد شکم بزرگش بود و بعد از آن سر کچلش. کانتاس با دیدن آن کوتوله مو طلایی از پشت و کارآموز ناک‌اوت شده آهی کشید. خوب می‌دانست که آن کوتوله‌ی دردسرساز کیست. زاویر با لبخندی تاجرمآبانه سمت ناظم بازگشت و کمی سرش را برای احترامی دروغین پایین آورد و دستش را به نشانه عذرخواهی و بی‌گناهی روی سینه‌اش گذاشت و چهره‌اش را متأثر نشان داد:
- اوه ناظم عزیز! من سعی کردم جلوی دوئل رو بگیرم، اما متاسفانه طرف مقابل به هیچ کدوم از قوانین آکادمی احترام نگذاشت. اون بود که اول شمشیر کشید و حمله کرد، نه من.
چشمانش را به پسر زخمی و نالان دوخت و ادامه داد:
- همه شاهد دوئل بودن، ناظم. من فقط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
687
پسندها
3,721
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #68
زاویر بعد از چند دم و بازدم آرام در بلند و چوبی کلاس را گشود. این کلاس هم مانند کلاس پروفسور اُزوالد طبقه طبقه به بالا می‌رفت. نیمکت‌ها حالتی ربع‌دایره داشتند و همه به سکوی بزرگ و مخصوص استاد مشرف بودند. روی هر نیمکت دو نفر می‌نشستند. برخلاف کلاس تاریخ جادو این بار زاویر در جلوی کلاس نشست.
دلش نمی‌خواست دوباره مانند ساعت قبل الایجه و گراوول روی سرش هوار شوند. کتابش را روی میز گذاشت. کلاس کنترل عناصر صرفاً به پانزده نمره عملی و پنج نمره کتبی احتیاج داشت. زاویر از قبل مطمئن بود که در این کلاس نمره‌ی کامل را به دست می‌آورد. کتابش را مانند هر کرم کتاب دیگری در ابتدای کلاس گشود و مباحث آن را با خود تکرار کرد. چوبدستی‌اش را روی میز چوبی روشن گذاشته بود.
سرش را بالا آورد و خواست از وولتار چیزی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
687
پسندها
3,721
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #69
زاویر روی صورتش دستی کشید. او در برخورد با زنان هیچ تبحری نداشت. باور داشت که در برخورد با یوریای پرانرژی یک گالن خون را برای گونه‌های برافروخته‌اش از دست داده بود. قلبش ناشیانه و سریع می‌تپید. وولتار، زاویر را برای برخورد ناشیانه‌اش با یک دختر سرزنش کرد:
- "زاویر... این است میراث باشکوه دارکن بلید؟ وارثی که از لمس یک دخترک ساده رنگ می‌بازد؟ اگر قرار است این‌گونه ضعیف و ساده‌لوح باشی، پس بهتر است انتقام و شکوه خاندانت را به خاک فراموشی بسپاری. یرنیل رحم برای ناتوان ندارد، حتی اگر خون اشرافی در رگ‌هایشان طغیان کند."
زاویر دست زیر عینکش برد و صورتش را مالید. حق با وولتار بود. اما او نیز تقصیری نداشت. تنها برخوردش با زنان صاحب‌خانه‌های پیر و یا سن بالا بودند. او نیز به اطرافش هیچ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا