- ارسالیها
- 745
- پسندها
- 3,968
- امتیازها
- 17,773
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #81
آن گلولهی مانای باد از گلولههای قبلی هم بهتر بود. گلوله بعد از طی کردن پانصد متر همانند برقوباد سرانجام ناپدید شد. همه با ابروانی بالا رفته شاهکار زاویر را نگاه میکردند. الایجه اخمی کرد و محاسباتش را دوباره انجام داد.
آن الف دورگهی مغرور حتی بدون خواندن ورد مخصوص، اسپل را اجرا کرد. لعنت! برای مقابله با آن سرعت او حداقل میبایست روی عنصر رعد و برق تسلط بیابد. آن پسر یک جادوگر بالفطره بود و واکنشهای غریزی داشت. الایجه گردنش را مالید. باید چند باری با زاویر مبارزه تمرینی میکرد تا بتواند حد خودش و او را بشناسد یا حداقل دوئلهای زاویر را ببیند.
مایریا برای زاویر آرام کف زد. کنار چشمان نقرهای کلاغوارش چین افتاد. زاویر از دیدن آن چشمان زاغ خوشش نیامد. آرام دستش را پایین آورد. مایریا...
آن الف دورگهی مغرور حتی بدون خواندن ورد مخصوص، اسپل را اجرا کرد. لعنت! برای مقابله با آن سرعت او حداقل میبایست روی عنصر رعد و برق تسلط بیابد. آن پسر یک جادوگر بالفطره بود و واکنشهای غریزی داشت. الایجه گردنش را مالید. باید چند باری با زاویر مبارزه تمرینی میکرد تا بتواند حد خودش و او را بشناسد یا حداقل دوئلهای زاویر را ببیند.
مایریا برای زاویر آرام کف زد. کنار چشمان نقرهای کلاغوارش چین افتاد. زاویر از دیدن آن چشمان زاغ خوشش نیامد. آرام دستش را پایین آورد. مایریا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.