- ارسالیها
- 149
- پسندها
- 728
- امتیازها
- 3,803
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #61
من باز خندیدم و او بیشتر رو ترش کرد. واقعا بهش برخورده بود؟ جلوتر رفتم و گفتم:
- مسخره نمیکنم.
و پریدم و روی میز صندلیِ نشستم. مریم گفت:
- این از این کارها بلد نیست.
سعیده گفت:
- خوشم نمیآید سربه سرم بگذارید.
من دست در جیبم بردم و چند تا از کشمشهایی که مریم داده بود، درآوردم و به سمت سعیده گرفتم. دستش را جلو نیاورد. گفتم:
- مسخره نکردم. فقط باهات احساس راحتی کردم؛ همین!
چپ نگاهم کرد و گفت:
- مگر من دخترخالهات هستم؟
و بلند شد و بیآنکه کشمشها را بگیرد، از کلاس بیرون رفت. مریم با حرص گفت:
- وحشی!
و بعد صورتش را جمع کرد و ادایش را درآورد: «مگر من دخترخالهات هستم؟!» من کشمشها را در دهانم انداختم و گفتم:
- میشنود مریم!
- خب بشنود. بچه پررو! به این جماعت خوبی نیامده. بلند شو...
- مسخره نمیکنم.
و پریدم و روی میز صندلیِ نشستم. مریم گفت:
- این از این کارها بلد نیست.
سعیده گفت:
- خوشم نمیآید سربه سرم بگذارید.
من دست در جیبم بردم و چند تا از کشمشهایی که مریم داده بود، درآوردم و به سمت سعیده گرفتم. دستش را جلو نیاورد. گفتم:
- مسخره نکردم. فقط باهات احساس راحتی کردم؛ همین!
چپ نگاهم کرد و گفت:
- مگر من دخترخالهات هستم؟
و بلند شد و بیآنکه کشمشها را بگیرد، از کلاس بیرون رفت. مریم با حرص گفت:
- وحشی!
و بعد صورتش را جمع کرد و ادایش را درآورد: «مگر من دخترخالهات هستم؟!» من کشمشها را در دهانم انداختم و گفتم:
- میشنود مریم!
- خب بشنود. بچه پررو! به این جماعت خوبی نیامده. بلند شو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.