- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 861
- پسندها
- 4,731
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 11
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #51
فصل46
×تجربه×
پس از یافتن یک مکان مخفی مناسب برای کاسیا، سانی و نِفیس به جلو حرکت کردند تا با لاشخورها روبهرو شوند. خیلی زود، دو سیلوئت عظیمالجثه را در دوردست دیدند. نِفیس با لبهایی به هم فشرده، از روی شانهاش گفت:
- همراهم باش!
سپس، مانند یک دونده که برای مسابقه آماده میشود، روی یک زانو نشست، عمیق نفس کشید و به جلو جهید. سانی گفت:
- لعنتی!
سانی به داخل سایهی عمیق دیوار هزارتو شیرجه زد و تا جایی که میتوانست سریع دوید. اما فاصلهی بین آنها همچنان بیشتر میشد. ناگهان، به یاد آورد که هنگام عبور از پل به سمت آکادمی، پشت سر نِفیس راه میرفت. آیا سرنوشتش این بود که همیشه از او عقب بماند؟
سرعت دویدن ستارهی تغییر به طرز غیرقابل باوری زیاد بود. او...
×تجربه×
پس از یافتن یک مکان مخفی مناسب برای کاسیا، سانی و نِفیس به جلو حرکت کردند تا با لاشخورها روبهرو شوند. خیلی زود، دو سیلوئت عظیمالجثه را در دوردست دیدند. نِفیس با لبهایی به هم فشرده، از روی شانهاش گفت:
- همراهم باش!
سپس، مانند یک دونده که برای مسابقه آماده میشود، روی یک زانو نشست، عمیق نفس کشید و به جلو جهید. سانی گفت:
- لعنتی!
سانی به داخل سایهی عمیق دیوار هزارتو شیرجه زد و تا جایی که میتوانست سریع دوید. اما فاصلهی بین آنها همچنان بیشتر میشد. ناگهان، به یاد آورد که هنگام عبور از پل به سمت آکادمی، پشت سر نِفیس راه میرفت. آیا سرنوشتش این بود که همیشه از او عقب بماند؟
سرعت دویدن ستارهی تغییر به طرز غیرقابل باوری زیاد بود. او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش