• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان خدای زمینی بانو | ریحانه عسکری کاربر انجمن یک رمان

ملورین آسل

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/5/24
ارسالی‌ها
11
پسندها
18
امتیازها
33
سن
17
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
چند روز گذشت و من وقتم رو صرف تمرین کردن گذروندم که یک خدمتکار در زد.
- ارباب جوان براتون اسنک آوردم.
- آها بیا تو خیلی ممنون.
- داشتین جادوگری تمرین می‌کردید؟
- بله.
- خیلی هم عالی، آها راستی امروز خدمتکارهایی که بهتون خدمت می‌کنند رو انتخاب می‌کنین و دایه‌ای که براتون انتخاب شده رو می‌بینید.
- باشه ممنون.
بعد از اینکه تمرین رو تموم کردم و یکم تنقلات خوردم یه چرت کوچیک زدم که یهو یه صدایی رو شنیدم:
- ارباب جوان، ارباب جوان...
چشمام رو که باز کردم خدمتکارها رو دیدم که بالای سرم بودن.
- ارباب جوان بلند شین.
- بلند شدم.
- بفرمایید که شما رو می‌خوایم ببریم برای انتخاب خدمتکار.
- آها راست میگی الان اومدم.
وقتی تو راه بودیم سه خدمتکار پشتم بودن که هاله‌شون با خدمتکار‌های قبلی فرق می‌کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] AMARGURA

ملورین آسل

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/5/24
ارسالی‌ها
11
پسندها
18
امتیازها
33
سن
17
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
- من در واستون باز می‌کنم.
بعد از اینکه درو باز کرد من یه لحظه سر جای خودم خشکم زد یک اتاق خیلی بزرگ مجلل که مخصوص یک جادوگر بود اون طرف یه کتابخونه خیلی بزرگ بود آزمایشگاه و موادها هم یه طرف یک تخت بزرگ با یک اتاق لباس که خیلی بزرگ بود و یک نشیمن‌گاه خیلی لاکچری کلاً اتاق‌های بزرگ و شیکی بود که مخصوص یک جادوگر ساخته شده بود و خیلی من دوستش داشتم.
- تا وقتی می‌ریم اتاقتونو نگاه کنین من میرم یکم هله هوله واستون بیارم.
بعد از اینکه لیلی رفت من رفتم و روی نشیمن‌گاه نشستم بعدش یه حس عجیبی بهم دست داد یک چیزی را احساس کردم یک هاله عجیب که من رو به سمت خودش می‌کشوند و من به سمت اون حالا رفتم و یک پرده خیلی بزرگ را دیدم وقتی پرده رو کنار کشیدم یک در دیدم که خیلی شکل آشنایی داشت خیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] AMARGURA

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا