• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 102
  • بازدیدها 3,145
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #61
با تردید گفتم:
- دوشنبه.
لبخندی زد و گفت:
- دوشنبه دیروز بود، شما بی‌هوش بودی و عمل شدی امروز سه‌شنبه‌ست.
با تعجب گفتم:
- عمل؟
***
نوا
سوفیا قهوه اُورد و گفت:
- خب دیگه قهوه‌ت رو بخور پاشو، پاشو بریم.
با تعجب گفتم:
-کجا؟!
گفت:
- بریم یه شهربازی جایی یکم از این حال و هوا دربیای.
قهوه‌م رو خوردم و اونم آماده شد و با هم رفتیم بیرون.
***
فرحان
چند هفته‌ای از روز عمل می‌گذشت. برگشته بودیم تهران و دیگه حالم بهتر شده بود اما هر از گاهی درد خفیفی توی قلبم حس می‌کردم.
اول صبحی السا دست بردار نبود می‌گفت منو ببر پارک.
بردمش پارک و کلی خوراکی براش گرفتم، وسیله‌های مختلف بازی رو سوار شد و بعد از اینکه کامل خسته شد برگشتیم خونه.
السا رو راهی کردم و خودم دوباره سوار ماشین شدم. دلم گرفته بود از زمین و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #62
گوشه گوشه‌ی خونه منو یاد نوا می‌نداخت، یاد روزهای اول افتادم روزی که زیر تخت قایم شده بودم تا خانواده‌ش منو نبینن. اون روز برای اولین‌بار شب رو پیش نوا موندم.
یاد تولدش، یاد تولدم، یاد ظرف شستن‌هامون، یاد کیک پختن‌هامون. یاد گیتار زدن‌هامون. چه‌قدر دوست داشت گیتار یاد بگیره. خدایا من چه‌قدر دوسش داشتم، مگه می‌شد آدم یکی رو انقدر بخواد!
اما الان افسوس هیچ فایده‌ای نداشت. همش هم تقصیر خودم بود. من لعنتی اگه نمی‌خواستم انتقام بگیرم این اتفاق‌ها نمی‌افتاد. اینجاست که میگن:
- خودم کردم که لعنت بر خودم باد!
اما دیگه کافی بود، می‌دونستم که نوا برای همیشه و همیشه توی قلبم موندگاره اما باید زندگیم رو جمع و جور می‌کردم.
به خودم قول دادم که این آخرین‌باری باشه که قدم تو این ساختمون می‌ذارم. جایی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #63
اونجا دیگه اتاق من شده بود، می‌دونم تا آخر عمرم نمیزارن از اون خونه برم پس آدرس اونجا رو دادم.
خودمم رفتم خونه و قضیه رو به ترلان گفتم.
اونم بی هیچ چون و چرایی قبول کرد.
اتاق رو یکم مرتب کردم یکم گذشت که صدای آیفون اومد.
السا سریع پرید سمت آیفون که بازش کنه دستش نرسید، بلندش کردم تا دکمه رو بزنه، یه دختر ریزه میزه و خوش چهره بود که اومد داخل، رفتم بیرون که گفت:
- سلام خونه رو درست اومدم؟
_ بله خانوم دارابی بفرمایید.
اومد سمتم و دستشو دراز کرد به ناچار باهاش دست دادم که گفت:
- کجا باید طراحی کنم.
کیف بزرگشو که دیدم گفتم:
- بفرمایید داخل.
با ترلان احوال‌پرسی کرد و رو به السا گفت:
- وای دخترتون چقدر نازه.
السای زبون باز قبل از من گفت:
- منکه دختر داییم نیستم. من دختر بابامم.
هر دو خندیدیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #64
با تعجب گفتم:
- چی؟
گفت:
- هیچی.... اون متقلب دقل باز شماره منو داده بهتون؟ شماره منو از کجا آورده خلو چل.
با خنده گفتم:
- نمیدونم چه مشکلی باهاش دارین ولی اون پسر خوبیه.
با ابروهای به هم گره خورده گفت:
- آره حتما. بی‌خیال من کجا باید طراحی کنم.
دیوارو نشونش دادم که گفت :
- عکس لطفا.
عکس نوا رو دادم بهش، نگاهی به عکس انداخت و بی مقدمه گفت:
- عکس عشقته؟
داشت اعصابمو خورد می‌کرد جواب ندادم و نشستم روی صندلی اونم مشغول شد.
هر از گاهی السا می‌اومد و اظهار نظر می‌کرد و می‌گفت چقدر خوب نقاشی می‌کنه.
بعد از چند ساعت کارش تموم شد با لذت نگاه کردم این چشمای زیبا انرژی و زندگی به من می‌بخشید.
هرچقدر اصرار کردم برای پول... سوگند قبول نکرد و گفت:
- حالا که رفیق اون خلو چل هستی پول نمی‌خوام.
خدافظی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #65
مخصوصا با نیما ...
از این می‌ترسیدم که ازم خواستگاری کنه و مجبورم کنه.
صدای در اتاقم منو از فکر کشوند بیرون.
در باز شد و ملیسا اومد داخل .
_ عزیزم کجایی پس بیا دیگه.
یهو گفت:
- تو هنوز با لباس خونه نشستی؟ پاشو اون لباس خوشگالتو بپوش الان مامان بابای ویلیام هم میرسن.
با تعجب گفتم،:
- مامان باباش؟
خدایا اونا اینجا چیکار می‌کردن .
باشه‌ای گفتم و بعد از اینکه ملیسا رفت بلند شدم.
حال آرایش نداشتم.
یه بلوز ساده سفید حریر با یه شلوار سفید طرح دار
تنم کردم و رفتم بیرون.
ویلیام تا منو دید با چهره‌ای بشاش سلام کرد و گفت:
تحویلمون نمی‌گیری خانوم دکتر.
لبخند مصنوعی زدم و گفتم:
- مشغول درسو امتحانو اینا بودم.
یکم کنار رفت و کنار خودش روی مبل جا باز کرد و گفت:
- بیا اینجا.
تنم یخ کرده بود من بهش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #66
با اخم گفتم :
- شما تشریف ببر منم میام.
چشم چرخوند و اتاق رو دید زد، با دیدن عکس‌های دو نفره من و نوا روی دیوار و آویزون از سقف گفت:
- وای خوش به حالش که انقدر دوسش داشتی.
با طعنه گفتم:
- هنوزم دارم.
دستاشو تسلیم وار برد بالا و گفت:
- انقدر با من سرسنگین نباش من قصد ندارم تو رو تو دام بندازم، همه به خیال خودشون میخوان منو تو رو با هم جور کنن، ولی من می‌دونم تو تو چه روحیاتی هستی و هیچوقت نوا فراموشت نمیشه.
از این حرفش خوشحال شدم که گفت:
- منم عاشق تو نیستم خودم عاشق یه باباییم!
خندم پررنگ تر شد گفت:
- حالا بیا بریم شام، راستی می‌تونی روی دوستی با من حساب کنی.
همراهش راه افتادم برم پایین، که امیر رو دیدم با خوشحالی داشت نگام می‌کرد طفلی فکر می‌کرد با این آرشین صنمی دارم.
از همون بالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #67
نوا
پدر مادر ویلیام هم اومدن و کلی منو تحویل گرفتن. اصلا حالم ازشون به هم می خورد، اما برخلاف خودشون ویلیام یه خواهر داشت که دوسش داشتم.
اسمش ویولت بودم.
بابا باخوشی داشت توی حیاط جوج می‌زد و با بابای ویلیام قشنگ گرم گرفته بود.
منم با ویولت در حال صحبت بودم. دختر فوق العاده مهربونی بود.
با آماده شدن شام مامان همه رو صدا زد و رفتیم سر میز شام.
ویولت داشت زیر گوشم پچ پچ می‌کرد و حرفای خنده دار می‌گفت منم باهاش می‌خندیدم.
با بردن اولین قاشق توی دهنم یهو لبخند روی لبم ماسید.
خدای من امروز تولد فرحان بود.
با تموم وجود به خودم فحش دادم. چرا از یادم نمی‌رفت؟ چرا تموم نمیشد؟
تموم شام کوفتم شد کلا.
شام که تموم شد ویولت خفتم کرد که دو روز دیگه جشن فارق التحصیلی گرفتیم برام ، باید بیای.
گفتم:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #68
رژ قرمزم رو روی لبام مالیدم و نگاهی به خودم انداختم . محشر شده بودم. توی آینه چشمکی برای خودم زدم و رفتم پایین .
مامان بابا آماده بودن رفتیم حیاط، ملیسا و نیما با عشقای کوچولوی من هم آماده بودن.
با هم به سمت خونه ویلیام حرکت کردیم.
بابا روبه روی یه خونه شیک ولی قدیمی ایستاد پیاده شدیمو رفتیم داخل.
مثل خونه شاهانه قدیمی بود .
با ورودمون همه اهل خونواده به سمتمون اومدن.
از این جشنا متنفر بودم اما مجبوری سلام احوال‌پرسی کردیم و رفتیم داخل.
خیلی شلوغ بود روی میز لیوانای شرابخوری رو که دیدم اعصابم خوردتر شد.
من از این کثافت کاریا خوشم نمی‌اومد اما فرحانِ من!
وای باز فرحان، فرحان!
فرحان اگه مال تو بود که تنهات نمیذاشت الاغ.
با عصبانیت روپوش ملیله دوزیم رو درآوردم و لباس شب جیگری رنگ خوشگلم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #69
فرحان
السا داشت از سرو کولم بالا می‌رفت که منو ببر لب دریا.
ولی حال نداشتم.
هم هوا تاریک شده بود هم یکم سرماخوردگی داشت.
سرشو بند کردم و با رایان و مهدیس مشغولش کردم و گیتارم رو برداشتم رفتم لب ساحل.
شن و ماسه های روی زمین کامل خیس بودن برگشتم عقب و نزدیک به آب نشستم روی زمین.
این دریا چندین سال بود داشت منو تنها می‌دید.
داشتم تمام سعیم رو می‌کردم به نوا فکر نکنم اما من حتی تموم آهنگا و تمام آلبومام به خاطر نوا بود.
دستم رو روی گیتار حرکت دادم و باز براش خوندم
از ته دل...
(عشق تو صدام مثله غم تویه بارونه زندگیم شده شبو روزای وارونه
از حال من کسی چیزی نمیدونه
وقتی نیستی خونه , خونه ساکتو آرومه شب تو خیالم سر تو رویه زانومه
برگرد بیا به خونه , خونه بی تو زندونه
بیا بی بهونه برگرد پیشه این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #70
***
نوا
با خاموش شدن چراغا ویلیام منو کشید سمت خودش.
اخمام بیشتر رفت تو هم.
تقلا کردم که ازش جدا بشم اما نزاشت و گفت:
-تو چقدر جذابی نوا .
اون اصلا مردی نبود که من بخوامش .
در گوشم نجوا کرد:
- عزیزم تقلا می‌کنی خواستنی تر میشی.
با یه حرکت از بغلش اومدم بیرون و گفتم:
- منو تو دو تا دوست معمولی هستیم خواهش میکنم رقص بسه دیگه.
اصالا نفهمیدم چی گفتم.
سریع ازش دور شدم و رفتم سمت حیاط، دیدم داره دنبالم میاد ایستادم و نفسی تازه کردم که رسید پشت سرم و از پشت منو کشید تو بغلش.
با عذاب وجدان و عصبانیت سریع ازش کنده شدم و هوار زدم:
ویلیام ولم کن.
خوبه صدای موزیک زیاد بود وگرنه آبروم میرفت.
سعی می‌کرد منو ببوسه که تقلا می‌کردم با یاد آوری بوسه های فرحان ، ویلیامو محکم پس زدم و گفتم:
-تو حق نداری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا