شعر مجموعه اشعار قمر نقره‌ای | نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع _nazanin_
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 19
  • بازدیدها 427
  • کاربران تگ شده هیچ

_nazanin_

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
136
پسندها
430
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
«به‌نام نگارنده‌ی قمر تابناک»

اشعار: قمر نقره‌ای
اثر: نازنین هاشمی نسب
قالب: سپید

«دیباچه»

در چشمان تو دیدم شب مهتابی را
در رخ تو دیدم شهر و آبادی‌ را
در عمق جهالت گشتم و یک‌بار
ندیدم، همدمی به رنگت ای زیبا

در گنجهٔ‌ی احساساتم
تنها عشق تو را مهر و موم کرده‌ام!
این قمر نقره‌ای رنگ آسمانم
هرگز نشنیده‌ام شیرین‌تر از افسانه‌ی ماه

ای مژه‌گانت زیباتر از پیچ‌وتاب شاخسارها
ای مِهر پاکت مقّدس‌تر از عشق آدمیان
گل‌های یاس همه به صف نشسته‌اند
برای گم شدن لابه‌لای شبِ گیسوانت ای یار


 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : _nazanin_

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
9,974
پسندها
42,038
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب العشق |•

1000008543.jpg

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
136
پسندها
430
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
دلم رویای تو دارد ای سیه چشم
زبانم اسم تو را می‌خواند ای پری‌رو

قلبم شده لبریز
از موج و خروش مویت
از طرح خندیدنت در لب

ای دل‌انگیز‌ترین قمر نازم
به بخت سیه رنگ زندگانی
بتازان آن نور سپید رخسارت...

 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
136
پسندها
430
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
شبنم از دُرّ یار، رخصت گرفت
بر نشستن روی گلبرگ رز، فرصت گرفت
دلش نمی‌آمد اما
سُر خورد و از برگ گل، اذن هجران گرفت
شب آمد و این دل
از بام خانه‌ی عشق، ماه را در آغوش گرفت
روز آمد و این دل از دوری، حس دلتنگی گرفت
چه‌کنم!
این دنیا برای من هم، ساز رقصیدن گرفت!
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
136
پسندها
430
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
دل خواستم و دلدار، همان یار نشد
شب در آغوشم ماند و ماه، سزاوارم نشد.

در آسمان سیه رنگ شب، ستاره آمد و حتی او
هم‌رنگ و هم‌نواز نقره‌ی آفاقم نشد.

در بامداد تیره‌ی شب‌های خزان
ابرهای کبود پاییز آمد و بر دیدگانم چه شد؟

در آسمان ارزق ندیدمت، ای وای
این قلب دگر همان قلب سابق نشد...
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
136
پسندها
430
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
این قلب حیران در پس‌کوچه‌های شهر
می‌چرخد و در آسمان مه‌آلود شب
نمی‌بیند مه تابنده‌ی مجنونش را
چه‌قدر بماند و چه‌قدر نبیند
چه‌قدر انتظار بکشد و چه‌قدر برای رُخ تابناکِ تو بمیرد!
با آن‌که نیستی آن سیه نگاه دلفریبت را
می‌بیند و نمی‌داند ریسمان وصال را چه‌گونه
دوباره به دست‌هایت هدیه بدهد!
قلب من آرام بتازان
آسمان شب بی‌قمر نمی‌شود، این‌گونه که دیگر زیبا نیست
آرام بگیر، ماهت می‌آید...
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
136
پسندها
430
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
سیمای روشن رخساره‌ات، خانه‌ام را آباد کرده.
دیدی دل آواره‌ام، با دیدنت عشق را آغاز کرده؟

ماه تابناک شبم
می‌دانی صبوری تا چه اندازه در وجودم، ریشه کرده؟

روح از جانم که رفته
بگذار قلب ز وجودم برود، مگر دلت هوای رحم کرده؟

شب بی‌همتای نگاهت، قلب این بی‌چاره را رسوا کرده.
دیدی بی‌تو این دل، یک‌باره هوس مردن کرده؟

این جام بلورین تهی، با باده‌ی شیرین وجودت
مخمور شده و دلش وجود تو را، طلب کرده...
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
136
پسندها
430
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
دلم شده ماتم
رخت سیه نشسته بر بامِ دل و جانم
شده ساده، شده باطل که رفته از دل عاشق!
نبود مرهم، برای زخمِ کهنه‌ی دردم
خرابه ساخت از این مخروبِ بی‌همدم
شاید شود عاقل، شاید بتپد دوباره این قلبم!
شاید برود ز بام این خانه
شاید روزی بشود محرم این خانه؟
آسمان، بی‌اَبرم شاید بشود سنگر!
برای قلبی که نداشت حتی یک هم‌درد.
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
136
پسندها
430
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
نگاهش، شب را به آغوش می‌کشد.
انعکاس قمر نقره‌گون در چشم‌هایش
می‌رُباید قلب سرخ بی‌ادّعا را
گره‌ی زلف نیل، پرپیچ و خم نیست
باز می‌شود، شانه می‌شود توسط یار
شاعر نمی‌شود آدم مگر
ببیند شهد شیرین خنده‌هایش را
چه داغی بر قلب نشیند جزء
رفتن ماهِ یار
پشت اَبرهای کبود آسمان...
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
136
پسندها
430
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
دل که چاره ندارد، باید بماند
این قلب شکسته را باید بسازد.

در پشت پلک‌هایم، هنوز رخسار زیبای اوست.
در گوش‌هایم، هنوز غزلِ عاشقانه‌‌ی اوست.

رخوت پرکشید و با دیدن چشم‌هایش
تکّه‌های این قلب برهم چسبید.
ذوق تپیدن گرفت.

ای قمرِ شب سیه رنگ
مگر ماندن چیست که نمی‌مانی!
مگر عشق چیست که نمی‌خواهی!
مگر روز سپید رنگ چیست که آسمان را
نمی‌ستانی!
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا