- ارسالیها
- 191
- پسندها
- 1,302
- امتیازها
- 8,033
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #21
آدرسی که نوشته شده بود را زیر لب خواند و سپس روی پاشنه چرخیده به عقب، زیر نگاههایِ تیرهیِ مردی که نشسته روی صندلیِ عقبِ ماشین، بیآنکه صحرا حضورش را حس کرده باشد، دقیق نگاهش میکرد، عرض خیابان را، این بار با قدومی پر سرعت برخلافِ سری قبلی، طی کرد.
مرد بیآنکه چشم از او بگیرد، نوک انگشتانش را آرام و نوازش وار روی چانهاش حرکت داد و گفت:
- مطمئنی از پسش بر میاد؟
میثاق، سرش را عقب کشیده، نگاهش را از آینهی وسط به چهرهی جدی او با ابروانی که قدری سمت یکدیگر کشیده شده بودند تا جدیتش را بیشتر از قبل به رخ بکشند، داد و با لحنی مطمئن گفت:
- بر میاد، زرنگتر از این حرفاست، مطمئن باش.
مرد، زبان کشیده روی لبهای باریکش، انگشتانش را که تا ثانیهای پیش، ته ریشِ مشکی رنگش را که با چند تارِ سفید شده...
مرد بیآنکه چشم از او بگیرد، نوک انگشتانش را آرام و نوازش وار روی چانهاش حرکت داد و گفت:
- مطمئنی از پسش بر میاد؟
میثاق، سرش را عقب کشیده، نگاهش را از آینهی وسط به چهرهی جدی او با ابروانی که قدری سمت یکدیگر کشیده شده بودند تا جدیتش را بیشتر از قبل به رخ بکشند، داد و با لحنی مطمئن گفت:
- بر میاد، زرنگتر از این حرفاست، مطمئن باش.
مرد، زبان کشیده روی لبهای باریکش، انگشتانش را که تا ثانیهای پیش، ته ریشِ مشکی رنگش را که با چند تارِ سفید شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر