• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان درخشش لوناریا | لونا کاربر انجمن یک رمان

Loona

مدیر آزمایشی سینما + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
ارسالی‌ها
345
پسندها
929
امتیازها
5,433
مدال‌ها
13
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام رمان :
درخشش لوناریا
نام نویسنده:
*_Loona
ژانر رمان:
فانتزی، رئال جادویی، جنایی
کد رمان: 5649
ناظر رمان: پرینز پرینز


گفتمان آزاد: رمان درخشش لوناریا

خلاصه: بعد‌ از سال‌ها صلح میان چهار قلمرو، جنگ ناگهانی بین سرزمین لایت و پادشاهیِ سان بیدار شد. با مرگ شاه تئودور هاردینگ و تاج‌گذاریِ پسرش، ویلیام هاردینگ شاهِ تازه‌نفسِ لایت شد. ویلیام که برعکس پدرش آتش سوزان جاه‌طلبی، دل و قلب و عقلش را بلعیده بود، برای کسب قدرت و شکوه خودش به جنگ و مبارزه روی آورد. بدون توجه به هشدار وزیرش، دستورِ حمله به پادشاهی سان را صادر کرد و نظارتش را روی چهار نیروی ارتش بیشتر کرد؛ افراد فایرلایت را از مرزبانی مناطق دیگر برداشت و آن‌ها را به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Ghasedak.

سرپرست تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/2/21
ارسالی‌ها
1,091
پسندها
3,341
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • مدیر
  • #2
تایید رمان.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Loona

مدیر آزمایشی سینما + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
ارسالی‌ها
345
پسندها
929
امتیازها
5,433
مدال‌ها
13
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
مقدمه:
قرن‌ها قبل از این‌که این جوخه مسیر پیش‌روی تاریخ سرزمینشان را تغییر دهند، درست در زمان‌هایی که هیچ تاریخ‌دانی به‌ چشم ندیده، چهار نژاد اژدهایان بر چهار سرزمین لایت، سان، دارک و مون حکومت می‌کردند. طبیعت در توازن کامل بود و همه‌چیز برطبق نظم طبیعی خودش پیش می‌رفت. اهالی چهار سرزمین غافل از این بودند که توازنی که حاکم است چیزی بیش از آرامش قبل از طوفان نیست. ماهیت فاجعه‌ای که پیش آمد، در صفحات نانوشته کتاب تاریخ گم شده و تنها عوارضش بین نسل‌ها دست به دست شد. بعد از فاجعه تمام موجوداتی که برای انسان‌ها مغذی بودند از بین رفتند. انسان‌ها همیشه در هر شرایطی برای ادامه بقای خود به هر کاری دست می‌زدند و این بار هم ثابت کردند غریزه خود را فراموش نکردند؛ راه جدیدی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

مدیر آزمایشی سینما + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
ارسالی‌ها
345
پسندها
929
امتیازها
5,433
مدال‌ها
13
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
فصل اول: (لونا)
مقدمه‌ی فصل:
همیشه فکر می کردم اگر به اندازه کافی قوی باشم سیستم نمیتواند تغییری در من ایجاد کند، از کجا معلوم؟ حتی شاید من توانستم تغییرش بدهم؛ اما با این اوضاع بعید میدونم همچین کاری ممکن باشد. من هیچ‌وقت کسی نبودم که سرم را از آرمان‌‌ها و آرزوهای محال پر کنم؛ اما واقعا در عمیق‌ترین نقطه‌ی وجودم باور داشتم که میتوانم برای این سرزمین کاری انجام بدهم. کمی بهترش کنم، کمی امن‌تر، کمی شادتر؛ اما واقعیت جوری بهم ضربه زد که بعید میدانم دیگر دلم بخواهد کوچک‌ترین قدمی در این راه بردارم. بعد از کاری که با آریوس کردن دیگه دلم نمیخواست برای لحظه‌ای آن نشان مسخره‌ روی سینه‌ام باقی بماند؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

مدیر آزمایشی سینما + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
ارسالی‌ها
345
پسندها
929
امتیازها
5,433
مدال‌ها
13
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
نیم‌نگاهی به پایگاه انداختم و از لبه‌ی تپه دور شدم. درحالی‌که طرف بقیه افرادم میرفتم نقشه‌ای که در کیفِ کمربندم بود را بیرون آوردم. نگاه گذرایی به تک‌تکشون انداختم تا مطمئن بشوم همه هستند. دور هم نشستیم، نقشه را باز کردم و جوری که هر شش نفرمان بتوانیم محتویات آن را ببینیم، روی زمین پهنش کردم. به دیوار جنوب شرقی اشاره کردم، روزنه‌ای که به یک اندازه از دو دروازه‌ی اصلی دور بود و برجک‌های نگهبانی دید کمتری به آن نقطه داشتند. با لحن جدی شروع به توضیح دادن کردم:
- خب، دو گروه میشیم، گروه آلفا که من، جیک، الکس و سارا میشیم، از این نقطه به پایگاه نفوذ میکنه و به دنبال هدف اصلی میره. لیزی هم به عنوان تک‌عضو گروه بتا با کمک قدرت‌هاش خودش رو جای یکی از افراد سان جا میزنه و از داخل نیروی دشمن هوای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

مدیر آزمایشی سینما + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
ارسالی‌ها
345
پسندها
929
امتیازها
5,433
مدال‌ها
13
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
با این‌که حرفش را زمزمه کرد همه آن را شنیدند، باید همان لحظه بهش میگفتم که این حرف درستی نیست، که این حرف‌ها را نباید به یک هم‌تیمی بزند؛ اما عقیده‌ی خودم هم با چیزی که گفت آن قدری تفاوت نداشت. برعکس من، سارا ساکت نماند و حرف‌های تندش را به زبان آورد:
- شما سربازا همتون مثل همید! به چشم یه مشت ارازل اوباش به ما نگاه میکنید! ما داوطلبانه کارهایی رو میکنیم که وظیفه‌ی نیروهای دیلایته! خیر سرشون باید توی شهرها امنیت برقرار کنن؛ اما توی این چند سال گذشته تنها کاری که کردن مالیات گرفتن بوده!
در انتهای حرفش، از جایش بلند شد. میخواست به طرف دیگری برود که من هم از جایم بلند شدم و متوقفش کردم. با نگاه محکمی در چشمانش خیره شدم و با لحن جدی گفتم:
- درست میگی؛ اما اگه به همون اندازه‌ای که ما از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

مدیر آزمایشی سینما + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
ارسالی‌ها
345
پسندها
929
امتیازها
5,433
مدال‌ها
13
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
بالاخره الکس صحبتش را از سر گرفت و فرصتی که برای پاسخ دادن به حرف‌هایش داشتم تمام شد:
- بنظرم اگه به اندازه کافی بهش سخت بگیری بتونم متقاعدش کنم از ارتش بیرون بره.
با شنیدن جمله‌ی آخرش ابروهایم در هم فرو رفتند. با تعجبی که قصدی برای پنهان کردنش نداشتم گفتم:
- منظورت اینه که ازم میخوای اذیتش کنم؟
- اذیتش کن، سرش داد بزن، با بدی باهاش صحبت کن. هر کاری که باعث بشه از این کار زده بشه.
در نور ضعیفی در چشمانش معلوم بود. از همان موقع‌ای که فرمانده شدم، الکس به عنوان سرباز امدادگر وارد جوخه شد. نمیدانستم به زبان آوردن آن کلمات چقدر میتوانست برایش سخت باشد؛ اما اگر تا این حد برایش مهم بود نمیتوانستم باهاش مخالفتی کنم. الکس یکی از بی‌آزارترین افرادی بود که میتوانستم در کل ارتش پیدا کنم. هیچوقت بد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

مدیر آزمایشی سینما + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
ارسالی‌ها
345
پسندها
929
امتیازها
5,433
مدال‌ها
13
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
الکس دست به سینه شد، نگاهی تحویل مکس داد و در تایید حرف من گفت:
- بهت گفتم مکس، ارتش جای بچه‌بازی نیست. با فرمانده‌ت که نمی‌تونی مذاکره کنی!
صدای شلیک دو گلوله از داخل بیسیم، صحبتمان را نیمه‌تمام گذاشت. دست راستم را برای الکس و مکس به نشانه سکوت بالا بردم و نگاهی گذرا به جیک و سارا انداختم. به دنبالِ شلیک تفنگ، صدای غرش ترمزهای ماشین بلند شد. همه به نقطه‌ای نامعلوم خیره شده بودیم و سعی می‌کردیم از صداهایی که می‌شنویم صحنه‌ای در ذهنمان شبیه‌سازی کنیم. نگاهم به سمت مکس رفت؛ انگار به کل یادم رفته بود که یک بینادُر به جوخه اضافه شده بود. در چشمان زردرنگش خیره شدم و گفتم:
- ببین چه اتفاقی داره میوفته و برامون صحنه رو توضیح بده.
نگرانی در چهره‌اش موج میزد؛ ضربان قلبش را از جایی که ایستاده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

مدیر آزمایشی سینما + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
ارسالی‌ها
345
پسندها
929
امتیازها
5,433
مدال‌ها
13
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
***
تفنگم را از غلاف در آوردم و مطمئن شدم صداخفه‌کن را درست جا زده باشم. بعد از چک کردن خشابم، تفنگ را داخل غلاف برگرداندم. صدای مکس به‌ همراه خش‌خش از بیسیم بلند شد:
- لونا؟ سربازهای برجِ نگهبان جنوبی دارن عوض میشن. اگه می‌خواید وارد بشید الان وقتشه!
طبق نقشه بعد از نفوذ لیزی نوبت ما بود که از طرف دیوار جنوب غربی وارد پایگاه بشیم. دکمه‌ی بیسیم را فشوردم و در جواب مکس پرسیدم:
- برجی که نزدیک مقر اصلیه چطور؟
- اونا هنوز عوض نشدن.
خط بیسیم را عوض کردم و موقعیت لیزی را چک کردم.
- لیزی، در چه حالی؟
صدای مردانه‌ای در جوابم زمزمه کرد:
- تونستم وارد اتاق کنترل دوربین‌ها بشم، از شانس ما هنوز دوربینی توی ضلع جنوبی وصل نشده پس می‌تونید وارد بشید!
با چراغِ سبز لیزی، نگاهی به اطرافم انداختم، تفنگم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

مدیر آزمایشی سینما + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
ارسالی‌ها
345
پسندها
929
امتیازها
5,433
مدال‌ها
13
سن
17
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
بعد از طی کردن دو طبقه، پله‌ها به راهرویی دراز رسیدند. راهرو هر چهل متر، از راست و چپ به یک اتاق راه پیدا می‌کرد. به الکس نگاهی انداختم. سری برایم تکان داد و چشمان زرد رنگش جرقه‌ای ناگهانی زدند؛ بعد از کم‌رنگ‌تر شدنشان، جلوی گروه رفت و درست وسط راهرو ایستاد. با استفاده از قدرتش داخل اتاق‌ها را بررسی کرد. حواسم به اطراف بود و مدام به مسیری که از آن آمده بودیم، نگاه می‌کردم. هر ثانیه، یک دق‍‍یقه طول می‌کشید.
بعد از چند لحظه الکس به سمت یکی از اتاق‌ها اشاره کرد و گفت:
- اون‌جا! پنجمین اتاق از سمت راست. شیش‌تا سرباز توی اتاق ایستادن. نگهبان‌ها دور یک جعبه وایسادن؛ ولی با این فاصله نمی‌تونم داخلش رو ببینم. احتمالا از ایریدیم درست شده.
زمانی برای تلف کردن نداشتیم. برای حمله به سربازها بحثِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا