متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کالیدور | معصومه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Masoome.e
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 61
  • بازدیدها 1,392
  • کاربران تگ شده هیچ

Masoome.e

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
589
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #61
نامور از دریا نفرت داشت... از این صخره و واقعیتش و بیزار بود! و این بیزاری آن دم خود را نشان داد که به تلافیِ دو روز شکنجه‌ای که زورِ درآوردنِ صدایش را حتی برای ناله‌ای دردمند و کم جان نداشت، از دردِ آنچه می‌کشید صدای فریادش را چنان به عرش رساند که لرزی به تنِ درخشانِ ستاره‌ها افتاد و امواجِ پریشانِ دریا هم هراسان‌تر شدند! فریادِ نامور را فقط هلالِ درخشنده‌ی ماه شنوا بود و تنهایی‌اش را شاهد! ماهی که در گوشه‌ی دیگر از پشتِ پنجره‌ای سراسری درخشید، همانجا که آرام مقابلِ مبلِ اِل شکل، چرم و سفید اندکی کمر خم کرده رو به میزِ گرد و شیشه‌ایِ مقابلش، لب به دندان گزید، سُر خوردنِ طره موهای مشکی و صافی که دو طرفِ رُخش را قاب گرفته بودند روی شانه‌های پوشیده با بلوزِ آستین کلوش و یقه گردِ آبی روشنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Masoome.e
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] masoo

Masoome.e

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
88
پسندها
589
امتیازها
2,678
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #62
از ردِ خونِ نشسته بر زمین بود که اشکِ آسمان درآمده، می‌بارید و گونه‌ی زمین را تر می‌کرد؛ اما این ردِ خون پاک نمی‌شد! صداهایی اکو مانند در فضا می‌پیچید و شبیه بود به فریادهای دو نفر. زمینِ نم گرفته جامه‌ی عزا به تن کرد، سایه‌ی ابرهای تیره به رویش افتاد و اطاعت کرده از فرمانِ گریانِ آسمان و عزادار شد. رعدی قلبِ آسمان را شکافت؛ اما جان از این فریادها گرفت؟ نه! از آسمان که گذشت، وصل شدن به زمین دو نفری را نشسته بر آن نشان می‌داد، یک مرد و یک زن که فریادهایشان گوش از زمین و زمان کر کرده بود، رعد و برقی دیگر زد و تصویری درونِ ماشین پدید آمد که مرد آشفته حال پشتِ فرمان بود و هرچه پدالِ گاز را می‌فشرد انگار بر سرعتش افزوده نمی‌شد که نمی‌شد! نگاهش با چشمانی که طرحِ دریایی طوفان‌زده و خروشان را به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Masoome.e
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] masoo

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا