- تاریخ ثبتنام
- 18/4/21
- ارسالیها
- 3,058
- پسندها
- 8,074
- امتیازها
- 36,273
- مدالها
- 28
سطح
19
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
آشیانهای امن تمنا میکند پاهای سنگ دیدهام. در میان ابرهای بارانی، نخلهای خرمایی و شب های مهتابی.
روان پریشانم بر روی صحنهای از بازی که قرار بود بال و پر گشوده و از امید سخن بگوید تمسخری بیش نبود.
مشتاق یادی عمیق بود، بیان واژههایی که میخواست با نور هم آغوش باشد و من غرق مرداب تاریکی نفرین شدهی خود بودم.
روان پریشانم بر روی صحنهای از بازی که قرار بود بال و پر گشوده و از امید سخن بگوید تمسخری بیش نبود.
مشتاق یادی عمیق بود، بیان واژههایی که میخواست با نور هم آغوش باشد و من غرق مرداب تاریکی نفرین شدهی خود بودم.
آخرین ویرایش