- تاریخ ثبتنام
 - 18/4/21
 
- ارسالیها
 - 3,271
 
- پسندها
 - 8,268
 
- امتیازها
 - 36,273
 
- مدالها
 - 28
 
سطح 
                
    
    
    19
 - نویسنده موضوع
 - مدیر
 - #21
 
آشیانهای امن تمنا میکند پاهای سنگ دیدهام. در میان ابرهای بارانی، نخلهای خرمایی و شب های مهتابی.
روان پریشانم بر روی صحنهای از بازی که قرار بود بال و پر گشوده و از امید سخن بگوید تمسخری بیش نبود.
مشتاق یادی عمیق بود، بیان واژههایی که میخواست با نور هم آغوش باشد و من غرق مرداب تاریکی نفرین شدهی خود بودم.
روان پریشانم بر روی صحنهای از بازی که قرار بود بال و پر گشوده و از امید سخن بگوید تمسخری بیش نبود.
مشتاق یادی عمیق بود، بیان واژههایی که میخواست با نور هم آغوش باشد و من غرق مرداب تاریکی نفرین شدهی خود بودم.
								
									آخرین ویرایش