«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

شعر مجموعه اشعار مهجور | نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع _nazanin_
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 35
  • بازدیدها 345
  • کاربران تگ شده هیچ

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #11
دانه‌ای، سر از خاک بیرون کشاند.
رنگ سرخ را بر روی گلبرگ‌های لطیفش کشاند.

طراوت نم خاک
قامت دانه را، به دیدِ جهالت رساند.

تا دستی آمد و آن را چید
افسوس که دیگر، جانی نداشت.

خشکید و گلبرگ‌هایش یکی پس از دیگری
بر زمین ریخت و او هنوز
خاک و خانه‌اش را می‌خواست.
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #12
اگر اندکی در پس‌کوچه‌های این شهر
قایم شوم، به دنبالم می‌گردی!

اگر میان هجوم نَم باران
خیس شوم، چتری برایم می‌آوری؟

اگر میان بودن‌ها، میان تکرارها
روزی من نباشم، دلتنگم می‌شوی؟

اگر این عشق روزی نهان شود
اگر دیگر کنارم نباشی
مرا به خاطر می‌سپاری؟
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #13
رنجیده ز دیوارهٔ‌های متروک این شهر
به دل بی‌تابم کمی، رنگ بکش.

خسته ز نبود خاطراتت در طالعم
روی رُخ بی‌نوایم اندکی، عشق بکش.

بی‌سعادت شده‌ام از رُخ شب‌تاب نگاه
به چشم‌های بی‌سویم ذرّه‌ای، نور بکش.

دل‌آشوبه بود میان سی*ن*ه‌ام، تا آمدی
این آدم برایت، از پَس کلمات یک شعر نوشت.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #14
گفتم تعبِ قلب رمنده‌ات مال من.
گفتم شب بی‌مهتاب، بی‌پناهت مال من.
گفتم تو را خواستم، درد بی‌انصافت مال من.
گوش بده.
نیمه‌ی ماهم که جانم را ستاند، می‌زنم پیوند آن نیمه را بر نیمه‌ات.
از درخشش رخسار تو چه گویم؟
که ز خورشید تابنده و مه پاینده، روشن‌تر است.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #15
من برای تو می‌نویسم و شاعر می‌شوم.
تو در فکر دیگری، شعرهایم را می‌خوانی و مجنون می‌شوی.

دل‌لرزه‌هایم خط‌های این شعر را ناخوانا کرد.
اصلاً نمی‌دانم در وصف تو چه نوشتم و چه خواندم!

رَد تیز قلم، قلبم را سوزاند اما مگر من خنجر به دست گرفته‌ام!
دیگر روی کاغذ نه، من این عشقِ بیمار را روی قلبم می‌نویسم.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #16
شتابان رخنه کردی در قاموسِ دلم
ماندنت عمری نداشت، سوخت چه زود!

شتابان رفتی و عشقم به تو افسانه شد
رویایت که ماند، همین برایم کافی شد

گریختی و صدایت می‌زنم جانان من
نیستی تا بشنوی، این سوزِ صدایم را کمی

گر می‌ماندی برایت می‌خواندم غزل
می‌نوشتم نامه‌ای، بحر خدا تا بنگرت

ای خدا حال که نیست، بنگر مرا
در نبودن‌ها، بودنش را لطف کن.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #17
این دل، خالی‌ست ز بودنت
تهی ماند در این وادی
من از نبودن‌ها واهمه دارم
تا به تو گفتم
پوچ کردی این گلم را

در این شب، ریگزارهای واهی
قدم‌هایم را سست کرد
تا به تو گفتم
ستاندی جانِ قدهایم را
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #18
سرشت شب‌های خزان، به‌سان غم‌های من بود.
آن نیلوفرِ سپید من بودم...
روان ماندم روی آن مرداب سیه رنگ

پوچ ماندن ز نبودنت، به‌سان دل‌های بیمار بود.
آن لاله‌ی واژگون من بودم...
نتوانستم بنگرم روی آسمان آبی رنگ را

بردباریِ این دل، به‌سان صبر ایوب نیست.
آن شب بی‌مهتاب من بودم...
ظلمات شد رنگ تیره‌ی بختم.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #19
سیه روز شدم و تو مرا این‌گونه فتاندی.
گل رخسارم را تو این‌گونه، شکاندی.

بی‌تاب شده جانم و تو هیچ‌گاه، سزاوارم نبودی.
خرابه‌ی مغموم دلم، بیمار شد و تو هیچ‌گاه کنارم نبودی.

تو مرا از خود و از آیینه‌ها، بد ستاندی.
تو مرا درمیان شب‌های بی‌مهتاب، بد رهاندی.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #20
بی‌جان شده جانم و تو، جانم را گرفتی.
بی‌چاره شد قلبم و قلبم را تو به بی‌راهه کشاندی.

بی‌رحم شده آفاق، تو مرا این‌گونه شکاندی.
چه گویم! دل بی‌جانم را از بام خیالت این‌گونه، پراندی.
 
امضا : _nazanin_

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 2)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا