نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعر مجموعه اشعار مهجور | نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع _nazanin_
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 35
  • بازدیدها 358
  • کاربران تگ شده هیچ

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #21
رنجید بی‌تو شبانگاهم و دل پژمرد دگر
مخروب شد این عشق و نبود حسی دگر

بیمار شد این تن و رفت جانی دگر
نگفتم سودای تو دارم! تو مجنونی مگر؟
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #22
میان انبوه دقایق، آغازم چه‌زود پایان شد.
آخر دل نامردم چرا این‌گونه زود ویران شد!

میان سراشیبی گذر عمر، دل بی‌چاره‌ام
چه‌زود اسیر تبِ این مرداب شد!
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #23
هرچه سنگ بزنی، بال و پرِ پروازم نمی‌شکند.
هرچه درد بزنی، دل و جانم سنگ نمی‌شود.
هرچه برنجانی، روان روشنم تیره نمی‌شود.
هرچه دورتر شوی، دریای آرامِ دلم هرگز موّاج نمی‌شود.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #24
من از همه دنیا اگر تو نباشی، هیچ نمی‌خواهم بدان.
من از آسمان شب، رنگ سیاهش بودم و تو
روشنایی سپید فردایم بودی، بدان.

به دنبالت هرچه‌قدر هم که شتابم
هیچ نمی‌یابم، نمی‌رسم هرگز به تو
ماهی را هیچ میلی برای ماندن در مرداب نیست
تو ماهی و من آن مرداب سیه رنگ کابوس‌ها...
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #25
روز و شبم پیدا نیست.
پنجره در اتاقم اما، جانی در قدم‌هایم نیست.
می‌ترسم ببینم رُخ ماه را
تا دوباره خاطراتت، زنده شود در این دلم
می‌ترسم دامان سیاه رنگ پرستاره‌ی شب
ببرد روشنایی را از دلم...
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #26
چه در آسمان دیده‌ای که نگاهت
هم‌رنگ شب‌های ستاره‌باران شده‌است!
با اختر رخشان چشم‌هایت
زندگی‌ام پرنور و تهی از درد شده‌است!
تو با ماه چه صنمی داری که وقتی هستی
مهتاب لباسی از جنس اَبر به‌تن دارد؟
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #27
تو را چشم‌هایم، یک سراب می‌پندارد.
تو را قلبم، یک عاشق بی‌عشق می‌داند.
وجودم آرامشِ پر زیانت را می‌خواهد.
آسمان نم‌نمک باران را بی‌تو، به‌دست طغیان می‌سپارد.
این زمین، ریشه‌ی تو را بی‌جان و بی‌دل می‌رویاند.
تو یک کتابی که من تو را
عشق بی‌ثمر می‌خوانم.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #28
در این وادی اگر گاهی، دلِ شادی
رسد به اوج درد، نیست راهی
جزء دستان عشق و درمانی
نیست قشنگ‌تر از دوای عشق
و چه رویایی شیرین‌تر از این!
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #29
خندیدم و ک.س ندانست
بتِ پرستیدنی قلبم، چه زود شکست.
اشک ریختم و ک.س ندانست.
آشوب دلم، نگاهم را به بیراهه کشاند.
در میان گمراهی اسیر ماندم و
ظلماتِ شب شد چراغ راهم...
بنگر کسی نداد اندکی نور به دیدگانم
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
420
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #30
من زاده‌ی هورم، گلبرگ‌های آفتابگردان
نشان گیسوانم است.

من رُخ شب‌تاب ماه فشانم
اختر آسمان، آویزِ گردنم است.

من لاژورد سپیده‌ی رخشانم
اَبرهای نیلی رنگ، روی رُخسار من است.
 
امضا : _nazanin_

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 2)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا