• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان چیناچین | دردانه عوض‌زاده کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع دردانه. ع.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 367
  • بازدیدها 12,468
  • کاربران تگ شده هیچ

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #261
هنوز ماشین پریزاد از کوچه خارج نشده‌بود که صدای زنگ گوشی‌ام بلند شد. درحالی‌ که رو به طرف خانه کرده‌بودم، گوشی را از جیب کتم بیرون آورده و نگاهی به صفحه‌اش انداختم. عمو بود. پا به درون حیاط گذاشته و با بستن در خانه پشت سرم تماس را جواب دادم.
- سلام عموجان!
بدون اینکه پاسخ سلامم را بدهد با لحن دلخوری گفت:
- دستمریزاد پسر! من از پریزاد باید بشنوم زن گرفتی؟
پس کسی که پریزاد با او حرف میزد عمو بود. در دل پریزاد را نوازش کردم که سریع همه‌چیز را کف دست عمو گذاشته‌بود.
- ببخشید عمو! یهویی شد.
تُن صدایش بلندتر شد.
- چه یهویی؟ اینقدر هم وقت نداشتی که فقط یه زنگ خشک و خالی بهم بزنی؟ ناسلامتی عموتم، می‌گفتی زن می‌خوای که جلوتو نمی‌گرفتم.
دستی به درون موهایم فرو کرده و با کلافگی چشم به سرامیک‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #262
تا آستانه‌ی در اتاق پرواز کردم. تکیه‌زده به چارچوب، نگاهم را به زیبایی رویایی مقابلم دوختم. خوشبختی مجسم آن‌جا روی تخت نشسته‌بود. سر به زیر، انگشتان دو دستش را روی زانویش درهم می‌پیچاند. من این دختر را از حفظ بودم. خوب فهمیدم که ترس و اضطراب وجودش را گرفته، کمی ابروهایم به هم نزدیک شد. چرا محبوب من باید مضطرب می‌شد؟ کتم را از تنم بیرون آورده و قدم‌زنان تا نزدیکش رفتم. کت را روی زمین صاف انداختم و کنار محبوبم روی تخت نشستم. سرش را بلند نکرد. لحظاتی در سکوت به نیم‌رخ زیبایش چشم دوختم. آن بینی کشیده و ابروهای سیاه دلبری‌ها کرده‌بود از من. بالاخره لب گشودم.
- مهرآواجان؟
به ضرب سرش را بلند کرد و به طرف من چرخاند. بهت از نگاهش فوران می‌کرد. با صدای لرزانی گفت:
- شما گفتید مهرآوا؟
محو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #263
نگاهم را از چشمانش به موهای سحرانگیزش رساندم. آن موج‌ها را به عقب برده و در حصار کشی که خودم به او‌ داده‌بودم، اسیر کرده‌بود. این موهایی که از روز اول مرا دیوانه کرده‌بودند، نباید چنین به بند کشیده می‌شدند. دوباره نگاهم را به چشمانش دوختم.
- می‌ذاری دست توی موهات بکشم؟
با لب گزیدن و سرتکان دادن جوابم را داد. همین که دستم به باز کردن کش رفت. گونه‌هایش سرخ شد، به نیم‌رخ برگشت و سر به زیر انداخت. دستم که به موهایش رسید، لبخند روی لبم وسعت گرفت و قلبم به تپش افتاد. بالاخره بعد از این همه وقت من به این موها رسیده‌بودم. دستم را به کش رسانده و با آرام‌ترین حالت ممکن، گویا که با ظریف‌ترین جسم عالم طرف باشم، آن را از موهای محبوبم بیرون کشیدم. همین که موها از حصار کش آزاد شدند، در هوا موج...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #264
***
آنقدر سرگرم شدم که وقتی به خود آمدم، هوای اتاق نیمه‌تاریک شده بود. نگاهم را به پنجره دوختم.
- دیگه نزدیکه غروبه، من میرم یه شام آماده می‌کنم... .
سریع نیم‌خیز شد.
- آقا خودم‌ میرم.
با دست او‌ را برگرداندم و باز دستم را درون فرفری‌هایش فرو کردم.
- نه امشب تو مهمون منی... البته فقط امشب!
لبخند زد و همان‌طور که با موهایش بازی می‌کردم ادامه دادم:
- میتونم ازت بخوام توی این فاصله بری حموم؟
- آقا حموم رفتم.
- می‌دونم دختر! عرق کردی، شامپوهای تازه برات خریدم، می‌خوام‌ موهات از اون بو خوبا بگیره، یه چیز دیگه هم هست، پاشو بهت نشون بدم.
از روی تخت بلند شدم و تا لبه‌ی تخت آمدم، مهری هم به دنبالم‌ بلند شد. خم شده، کشوی حوله‌ها را بیرون کشیده و تن‌پوش سفیدرنگی که مخصوص او‌ گرفته‌بودم را بیرون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #265
با صدای مهری از هپروت بیرون آمدم.
- آقا طوری شده؟
نگاهم را به چشمانش دوختم.
- چرا موهاتو حوله‌پیچ نکردی؟ سرما می‌خوری.
دست به کلاه تن‌پوش برد و سعی کرد آن را روی سرش بگذارد.
- آقا نتونستم بکشم رو سرم.
اندازه‌ی کلاه اصلاً مناسب موهای او نبود.
- ولش کن بذار حوله بیارم.
به طرف کشو رفتم و حوله‌ی قهوه‌ای‌رنگ خودش را بیرون آوردم و همان‌طور که به طرفش می‌رفتم گفتم:
- برگرد موهاتو بپیچم داخلش!
- آقا خودم می‌تونم.
دیگر به او رسیده‌بودم بی‌توجه به اعتراضش فقط با دست اشاره کردم برگردد. با گفتن آرام «ببخشید» برگشت. نگاهم لحظه‌ای روی فرهای خیس درهم پیچیده‌اش نشست و لبخندی از لذت روی لبم آمد. طوری حوله را روی سرش انداختم که یک طرف آن بلندتر از سوی دیگرش باشد. طرف کوتاه را زیر موهایش بردم و بعد طرف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #266
با دستانی در بغل جمع شده و لبخندی روی لب، به چارچوب تکیه‌زده به او چشم دوختم تا کارش تمام شود. چقدر برای دیدن چنین صحنه‌ای که او خانم خانه‌ام باشد، صبر کرده‌بودم. همین که آخرین ظرف را برای آبکشی برد، نزدیکش شدم و از پشت در آغوش گرفتمش. بشقاب را با «وای» ترسیده‌ای درون سینک رها کرد. بوسه‌ای زیر گوشش زدم و آرام گفتم:
- چرا ترسیدی؟
بشقاب را با گفتن «ببخشید» برداشت و دوباره آب کشید.
- تو عزیز دل منی! هیچ‌وقت نباید از من بترسی.
دوباره بوسه‌ای به انتهای کلامم چسباندم. خنده‌ی کوتاهش زندگی را درون رگ‌هایم تزریق کرد. او را به طرف خودم برگرداندم و به نگاه شادابش چشم دوختم.
- همیشه بخند عروسک من!
چشمش را پایین انداخت. سرخی گونه‌هایش از بین نمی‌رفت. پیشانی‌اش را بوسیدم.
- هرچی مونده بذار برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #267
غرق لذت بودم که صدای گوشی‌ام بلند شد. «اَه»ی زیر لب گفتم و برای بیرون آوردن گوشی از جیب کتی که هنوز روی زمین افتاده‌ بود، خم شدم‌. گوشی را بیرون آوردم و با دیدن نام پریزاد پوفی کشیدم و تماس را وصل کردم.
- چیه؟
خنده‌ی کوتاهی شنیدم.
- خیلی طول کشید جواب بدی، حتماً مزاحم شدم.
ساعد دستی را که برس داشت به پیشانی‌ام کشیدم.
- نه... خوب رسیدین؟
با لحن شیطنت‌آمیزی گفت:
- اون‌که بله، نمی‌پرسی چرا تماس تصویری نگرفتم؟
کلافه از زیاده‌گویی‌اش گفتم:
- خب حتماً لازم نبوده.
- نخیر داداش من! پریزاد همیشه باید تصویری حرف بزنه، ولی این دفعه ترسیدم تصویر مثبت هیجده ازت ببینم.
به آنی چشمانم گرد شد.
- دختر! تو چقدر وقیحی!
پریزاد خنده‌ی بلندی کرد.
- چرا خب؟ اگه تا الان مثبت هیجده نبودین پس دقیقاً چی‌کار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #268
سرم را با تأسف تکان دادم و گفتم:
- فقط حواست به حرفات باشه ها!
- چشم داداش!
گوشی را به طرف مهری که برگشته‌ بود و به من نگاه می‌کرد، دراز کردم.
- پریزاد می‌خواد با تو حرف بزنه.
با ابروهای بالا رفته به خودش اشاره کرد.
- با من؟
- آره ولی اگه دیدی چرت و پرت میگه زود قطع کن!
با تردید دستش را پیش آورد و تلفن را گرفت و دوباره پشت به من کرد. «سلام» آرامی گفت و بقیه‌ی مکالمه‌اش به حرف‌های تک‌کلمه‌ای چون بله، خوبم، اومم و... ختم شد. من آرام دستم را درون موهایش فرو کرده و به این فکر می‌کردم در یک ماه و خورده‌ای آینده چه چیزهایی را باید به این دختر کم‌رو یاد بدهم!
مهری تماس را قطع کرد. برگشت و تلفن را به طرفم دراز کرد. با گرفتن تلفن پرسیدم:
- چی می‌گفت؟
ابروهایش را بالا داد:
- ها؟ هیچی!
- حرف بدی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #269
سرم را از میان ابریشم‌هایش بیرون کشیدم و سؤالی به طرف صورتش سر کشیدم. نگاهم را از نیم‌رخ، به صورت سر به زیرش دوختم.
- چرا دختر؟
- حتماً اذیت شدین موهامو شونه کردین، شونه کردن موهای فرفری سخته.
کمی بیشتر به خودم چسباندمش و روی گونه‌اش را بوسیدم.
- اصلاً هم سخت نبود.
یاد هدیه‌هایی افتادم که فقط برای این موهای زیبا گرفته‌ بودم. با گفتن «صبر کن» از او جدا شدم. از لبه‌ی تخت خم شدم و جعبه‌های عیدی او را بیرون کشیدم و مقابل او که کنجکاوانه به طرفم برگشته‌ بود، گذاشتم.
- اینا مال توئه، عیدی واست گرفته‌ بودم، نشد بهت بدم.
لحظاتی با بهت دست روی جعبه‌ی کوچک‌تر که روی جعبه‌ی بزرگ‌تر بود کشید.
- مال منه؟
- آره بازش کن!
در جعبه را باز کرد و تا چشمش به تل و هد و بقیه ابزار بستن موی داخلش افتاد. هین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

دردانه. ع.

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
2,093
پسندها
16,750
امتیازها
42,373
مدال‌ها
21
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #270
- چشم آقا! می‌خونم براتون.
دستم را برداشتم و او‌ نگاهش را به داخل جعبه کشید. با دیدن لباس زرد آستین کوتاه، کتاب‌ها را کنار گذاشت، دست به لباس برد و آن را بالا کشید.
- وای این چقدر قشنگه!
- خوشحالم خوشت اومد.
با چشمان سیاهش به من نگاه کرد.
- برم بپوشمش؟
پوکر نگاهش کردم.
- چی‌چی بپوشی؟
لباس را از دستش گرفتم و درون جعبه گذاشتم. بهت‌زده خیره به من ماند.
- وقت برای پوشیدنش زیاده.
کتاب‌ها را هم داخل جعبه گذاشته و همه را پایین تخت گذاشتم. سؤالی فقط حرکات مرا با چشم تعقیب می‌کرد.
- الان موقع لباس پوشیدن نیست.
با شیطنت نگاهم را به نگاه کنجکاوش دوختم و گفتم:
- اگه گفتی وقت چیه؟
- چی؟
با یک حرکت او را گرفته و از پشت روی تخت انداختم. صدای قهقهه‌اش بلند شد. دست به طرف کمربند تن‌پوش بردم و او سریع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا