- ارسالیها
- 29
- پسندها
- 71
- امتیازها
- 90
- نویسنده موضوع
- #11
- سیوان!
صدای پریچهر بغض دارد.
- از این ناراحتم اینقدر لایق نبودم که محرم دلت باشم، اما میگذره دیگه، به شرط اینکه تکرار نشه.
- قول میدم.
دست پریچهر را میگیرد، همین جملهی کوتاه آشوب دورنش را آرام میکند. نفسش را بیرون فوت میکند و بحث را خاتمه میدهد.
- از این طرف که بری یه چشمه داره، دورش درختهای تاک و بوتهی تمشکِ،
مخفیگاه من و کژال. مگه نه دختر؟
کژال آهسته بلند میشود و به همان سمتی که ک سیوان گفته بود میرود؛ گویا اینقدر با پسرک رفیق بوده است که اینگونه متوجه سخنانش میشود.
دقایقی بعد هر دو با پاهایی درون چشمه، کنار یکدیگر دراز کشیدهاند. بوی سبزههای تازه و صدای رقص ماهیهای میانِ آب، آرامش را به رگ و پی آنها تزریق میکند.
- میگن وقتی ماه کاملِ اگه آرزوت رو بگی برآورده میشه...
صدای پریچهر بغض دارد.
- از این ناراحتم اینقدر لایق نبودم که محرم دلت باشم، اما میگذره دیگه، به شرط اینکه تکرار نشه.
- قول میدم.
دست پریچهر را میگیرد، همین جملهی کوتاه آشوب دورنش را آرام میکند. نفسش را بیرون فوت میکند و بحث را خاتمه میدهد.
- از این طرف که بری یه چشمه داره، دورش درختهای تاک و بوتهی تمشکِ،
مخفیگاه من و کژال. مگه نه دختر؟
کژال آهسته بلند میشود و به همان سمتی که ک سیوان گفته بود میرود؛ گویا اینقدر با پسرک رفیق بوده است که اینگونه متوجه سخنانش میشود.
دقایقی بعد هر دو با پاهایی درون چشمه، کنار یکدیگر دراز کشیدهاند. بوی سبزههای تازه و صدای رقص ماهیهای میانِ آب، آرامش را به رگ و پی آنها تزریق میکند.
- میگن وقتی ماه کاملِ اگه آرزوت رو بگی برآورده میشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.