- ارسالیها
- 39
- پسندها
- 88
- امتیازها
- 103
- نویسنده موضوع
- #11
پریچهر شوک زده از کژال جدا میشود و هین میکشد. سیوان دخترک را با دستی که پشت کمرش قرار میدهد به خود نزدیک میکند.
- داشت خوابم میبرد که صدای دویدن و زوزهی گرگها رو شنیدم. تا به خودم بیام سه تا گرگ دورِ ماشین رو گرفته بودن. آروم قفل فرمون رو برداشتم و رفتم پایین. نمیدونم چیشد که یهو دوتاشون دویدن سمتم و از کنارم رد شدن، تا خواستم دلیل رد شدنشون رو ببینم اون یکی پرید روم، پنجش روی گلوم بود.
پریچهر دو خط محوی که روی گردن سیوان است و اکنون بیشتر از هر زمانی به چشمش میآید را نوازش میکند.
- قفل فرمون رو کوبیدم به تنش، زوزه کشید و لنگان عقب رفت، اما تا خواست باز عقبگرد کنه و واسهی دریدنم قویتر حمله کنه، دیدم یه اسب بزرگ سیاه جلوم وایساده و پا میکوبه زمین. گرگهایی که از کنارم گذشته...
- داشت خوابم میبرد که صدای دویدن و زوزهی گرگها رو شنیدم. تا به خودم بیام سه تا گرگ دورِ ماشین رو گرفته بودن. آروم قفل فرمون رو برداشتم و رفتم پایین. نمیدونم چیشد که یهو دوتاشون دویدن سمتم و از کنارم رد شدن، تا خواستم دلیل رد شدنشون رو ببینم اون یکی پرید روم، پنجش روی گلوم بود.
پریچهر دو خط محوی که روی گردن سیوان است و اکنون بیشتر از هر زمانی به چشمش میآید را نوازش میکند.
- قفل فرمون رو کوبیدم به تنش، زوزه کشید و لنگان عقب رفت، اما تا خواست باز عقبگرد کنه و واسهی دریدنم قویتر حمله کنه، دیدم یه اسب بزرگ سیاه جلوم وایساده و پا میکوبه زمین. گرگهایی که از کنارم گذشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش