- تاریخ ثبتنام
- 29/8/24
- ارسالیها
- 49
- پسندها
- 182
- امتیازها
- 503
- مدالها
- 1
سطح
1
- نویسنده موضوع
- #31
با پایان پروندهها، کیفش را برمیدارد و بهسمت پارکینگ میرود و دقایقی بعد جلوی خانه توقف میکند. به محض باز کردن در بوی عودی که مادرش روشن کردهاست به مشامش میرسد و نفسی عمیق میکشد.
- مامان خونهای؟
صدای درون آشپزخانه، خبر از حضور مادرش در آنجا میدهد. بهسمت آشپزخانه میرود و او را مشغولِ رنده کردن پیازها میبیند.
- سلام مامان.
- سلام عزیزم، خسته نباشی!
- سلامت باشی! چی درست میکنی؟
- کتلت؛ دستهات رو بشور که چندتایی برات سرخ کنم، فریاد و بابات فعلاً نمیان.
سرش را بر شانهی مادرش تکیه میدهد.
- دستت درد نکنه نمیخواد، ولی واسم نگهدار. شب که برگشتم، میخورم.
- جایی میری؟
- چیتگر.
- خوش بگذره مامان جان!
بوسهای بر گیسوان ابریشمی مادرش مینشاند و سپس برای تعویض لباسهایش بهسمت اتاق...
- مامان خونهای؟
صدای درون آشپزخانه، خبر از حضور مادرش در آنجا میدهد. بهسمت آشپزخانه میرود و او را مشغولِ رنده کردن پیازها میبیند.
- سلام مامان.
- سلام عزیزم، خسته نباشی!
- سلامت باشی! چی درست میکنی؟
- کتلت؛ دستهات رو بشور که چندتایی برات سرخ کنم، فریاد و بابات فعلاً نمیان.
سرش را بر شانهی مادرش تکیه میدهد.
- دستت درد نکنه نمیخواد، ولی واسم نگهدار. شب که برگشتم، میخورم.
- جایی میری؟
- چیتگر.
- خوش بگذره مامان جان!
بوسهای بر گیسوان ابریشمی مادرش مینشاند و سپس برای تعویض لباسهایش بهسمت اتاق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش