- ارسالیها
- 434
- پسندها
- 2,379
- امتیازها
- 12,213
- مدالها
- 9
- سن
- 4
- نویسنده موضوع
- #71
شکوه که ظاهرا خود را در مظهر قدرت دیده بود، محکم حرف آخرش را زد:
- گفتم که. برای من عدالت برای پسرم مهمه. می خوام روح اون مرحوم در آرامش باشه.
آذر به قدر کافی به این زن فرصت داده بود. تمام روز را وقت نداشت. لازم نبود بیشتر از این مراعاتش را بکند. دست برد، تبلت را بیرون آورد و فیلمی را که چند روز پیش تماشا کرده بود، پیدا کرد.
تبلت را روی میز گذاشت و این بار با صدای تهدید آمیزی گفت:
- می دونی، وقتی پای آذر میاد وسط، بهتره همیشه به خواهشش جواب بدید.
فیلم را پخش کرد، به پشتی صندلی تکیه داد و چهره شکوه را زیر نظر گرفت که در ابتدا گیج و سپس شکه شد. آذر می توانست صدای خشونت آمیز پسر شکوه و صدای التماس دختری را بشنود. می دانست هر دو برهنه اند و صد در صد دختر نمی دانست که از او فیلمبرداری می...
- گفتم که. برای من عدالت برای پسرم مهمه. می خوام روح اون مرحوم در آرامش باشه.
آذر به قدر کافی به این زن فرصت داده بود. تمام روز را وقت نداشت. لازم نبود بیشتر از این مراعاتش را بکند. دست برد، تبلت را بیرون آورد و فیلمی را که چند روز پیش تماشا کرده بود، پیدا کرد.
تبلت را روی میز گذاشت و این بار با صدای تهدید آمیزی گفت:
- می دونی، وقتی پای آذر میاد وسط، بهتره همیشه به خواهشش جواب بدید.
فیلم را پخش کرد، به پشتی صندلی تکیه داد و چهره شکوه را زیر نظر گرفت که در ابتدا گیج و سپس شکه شد. آذر می توانست صدای خشونت آمیز پسر شکوه و صدای التماس دختری را بشنود. می دانست هر دو برهنه اند و صد در صد دختر نمی دانست که از او فیلمبرداری می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.