• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان برج ممنوعه‌ی پناه | big boss کاربر انجمن یک رمان

big boss

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/9/24
ارسالی‌ها
2
پسندها
14
امتیازها
30
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
برج ممنوعه‌ی پناه
نام نویسنده:
big poss
ژانر رمان:
عاشقانه، طنز، ترسناک
کد رمان:5739
ناظر:
SARABAHAR.NAJM SARABAHAR.NAJM

بعد از به چشم دیدن مرگ پدر و مادرش احساساتش برای همیشه مُرد.
حصار دورش رو بزرگ و دست نیافتنی کرد و یک برچسب ممنوعه روش زد! هیچ‌کس جرأت نزدیک شدن به اون رو نداشت تا این‌که با پا گذاشتن توی ساختمونی و با دیدن پنج نفر خل وضع‌تر از خودش، تصمیم به زندگی کردن با اونا گرفت و... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ghasedak.

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
13/2/21
ارسالی‌ها
1,039
پسندها
3,044
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

big boss

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/9/24
ارسالی‌ها
2
پسندها
14
امتیازها
30
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
همه‌ی داستان رو برای نادیا تعریف کردم.
چشماش در آنی به سرخی تغییر کرد.
دستاش رو محکم روی میز کوبید و بلند شد.
داد زد:
- دیوونه شدی؟ واقعا دیوونه‌ای تو!
حتی یک لحظه هم فرصت جواب دادن برام نمی‌ذاشت.
پشت سرهم ناسزا بارم می‌کرد و قدم های بلندی توی اتاق بر می‌داشت.
- دِ آخه احمق، با خودت چی فکر کردی؟ زحمت کشیدی تنهایی این همه فکر کردی؟
پقی زدم زیر خنده که با تهدید نگاهم کرد.
- نخند که میکوبم دهنت ها! نخند رو اعصاب من راه نرو پناه!
دستام رو تسلیم وارانه بالا بردم و با خنده گفتم:
- باشه بابا! به اعصابت مسلط باش نادی جون! خودت هم میدونی که آسمونم بیاد زمین، تصمیم من عوض نمیشه!
پوزخندی تحویلم داد و گفت:
- من ریدم دهن خودت و تصمیمت!
اوه‌اوه نادی جون خطرناک می‌شود! پاشم جمع کنم و رفع زحمت کنم که تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا