- تاریخ ثبتنام
- 2/7/22
- ارسالیها
- 723
- پسندها
- 10,019
- امتیازها
- 28,473
- مدالها
- 39
- سن
- 24
سطح
24
- نویسنده موضوع
- #21
- اسمش چی بود؟
- ... .
- دعانویست رو میگم.
- آهان سلطان، اسمش سلطان بود خانم.
- که اینطور! پس هنوز زنده است!
میشناختمش! سالها پیش که سلطان جوانی بیست ساله یا بیشتر بود، زیادی دور و بر خانواده لاوین میپرید.
نمیدانم از کجا به حضور ما پی برده بود؛ چون ما همیشه در برخورد با آدمها در سایه بودیم.
انرژیها را به خوبی میشناخت و طالب انرژی ما بود.
قصدی نداشت که ما را به دنیا نشان دهد، چون به خوبی میدانست این کار عاقبت خیری ندارد.
او فقط میخواست در جمعمان باشد؛ انرژیمان را ببیند و آشنا شود.
انسانها قرنها بود که خودشان را به ما ثابت کرده بودند.
انسانها قرنها بود که خودشان را به ما ثابت کرده بودند و ما از طمع آنها میترسیدیم.
طمع میتوانست آنها را به مکیدن خونمان برساند.
نامیرایی...
- ... .
- دعانویست رو میگم.
- آهان سلطان، اسمش سلطان بود خانم.
- که اینطور! پس هنوز زنده است!
میشناختمش! سالها پیش که سلطان جوانی بیست ساله یا بیشتر بود، زیادی دور و بر خانواده لاوین میپرید.
نمیدانم از کجا به حضور ما پی برده بود؛ چون ما همیشه در برخورد با آدمها در سایه بودیم.
انرژیها را به خوبی میشناخت و طالب انرژی ما بود.
قصدی نداشت که ما را به دنیا نشان دهد، چون به خوبی میدانست این کار عاقبت خیری ندارد.
او فقط میخواست در جمعمان باشد؛ انرژیمان را ببیند و آشنا شود.
انسانها قرنها بود که خودشان را به ما ثابت کرده بودند.
انسانها قرنها بود که خودشان را به ما ثابت کرده بودند و ما از طمع آنها میترسیدیم.
طمع میتوانست آنها را به مکیدن خونمان برساند.
نامیرایی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.