نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان روی دیگر زندگی | فاطمه فاطمی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,639
پسندها
65,347
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #101
در ذهنم به‌دنبال روزهای خوب می‌گردم. روزهایی که تنها در گذشته پیدا می‌شدند. روزگاری که بزرگی برایم آرزویی دست‌نیافتنی بود و با کفش پاشنه بلند احساس غرور می‌کردم. روزهایی که پویان دستم را می‌گرفت و سوی آپارتمان نوساز آقای کمالی می‌برد تا آسانسور سواری کنیم. کمالی پدر هم‌کلاسی‌اش بود. باهم به حمام و اتاق‌ها که هنوز خالی از وسیله بودند سرک می‌کشیدیم. با دیدن بالکن بزرگش به وجد می‌آمدیم. شکایتی نداشتیم اما ته دل‌مان زندگی دیگری می‌خواست. مانند پسر آقای کمالی که ویولن داشت. پویان سرش را رو به آسمان می‌گرفت و از خدا زندگی پسر کمالی را طلب می‌کرد.
از سرویس بیرون می‌آید. از تار موهای جلویی تا نیمه پیراهنش خیس‌خیس بود.
-‌ می‌رسونمت خونه.
دست‌هایم را در بغل می‌گیرم.
-‌...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,639
پسندها
65,347
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #102
دنیای بی‌تفاوتِ آن سوی سیم‌ها
برگشتنم به خاطره‌ای از قدیم‌ها
گریه، سکوت، خوردنِ بغض و نفس... نفس
پیغام‌هام که نرسیده به هیچ کس!
فاطمه اختصاری

-‌ این الان همون زندگیه که برادر من لیاقتش رو داره؟ پس چرا مدارکش رو گرفتین که از این خوشبختی بی‌حد و مرز فرار نکنه؟
صندلی را عقب می‌کشد. با حرکت ابرو به صندلی کناری‌اش اشاره می‌کند. سمت راستش می‌نشینم. از جلو، لک‌های گرد قهوه‌ای روی پیشانی‌ و گونه‌هایش بهتر دیده می‌شود.
-‌ اگه بهشون نیاز پیدا کنه بهش میدم. خودش نخواسته.
دستم را زیر چانه می‌برم.
-‌ مطمئنید؟ من که فکر می‌کنم شما نگرانید از دستش بدید. پسری که هرکاری باهاش کنید دم نزنه، کمیابه.
چشم‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,639
پسندها
65,347
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #103
روی هوا معلق مانده‌ام. دست‌هایم دو طرف تنم رها شده‌اند. نزدیک است به سقف بخورم. به پایین نگاه می‌کنم. چیزی زیر پایم نیست. در یک اتاق خالی با دیوارهای خاکستری زندانی شده‌ام. هر چه تلاش می‌کنم نمی‌توانم راه نجات را پیدا کنم. در خروجی وجود ندارد. مردی پروازکنان نزدیکم می‌آید. روی صورتش سایه افتاده است. بالاتر از من است. او به شکم و من روی کمر خوابیده‌ام. سایه از چهره‌‌اش کنار نمی‌رود. دست‌های بزرگش را جلو می‌آورد و دور گردنم فشار می‌دهد. نفسم بالا نمی‌آید. اختیاری روی دست‌هایم ندارم. چرا نمی‌میرم؟ چرا این کابوس تمام نمی‌شود؟ صدای زنانه‌ای داخل اتاق می‌پیچد.
-‌ این عاقبت کسیه که خودش رو بندازه وسط زندگی دونفر دیگه. نفر سوم بودن چه لذتی داره برات؟
صدای سایه است. قطره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,639
پسندها
65,347
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #104
-‌ دیوونه نبودی که عاشق من نمی‌شدی. باید از دیوونه‌ها یه‌طوری حمایت کنم دیگه.
کلید را روی میز می‌گذارد. کت جینش را پشت صندلی آویزان و با تلفن‌همراهش آهنگ پخش می‌کند. انگشتانم مانند شانه‌های پر تحرکم روی میز ضرب می‌گیرند. به او و حرکات موزونش هنگام پخش موسیقی ابتدایی نگاه می‌کنم. می‌گذارم صدای خنده‌هایم بالا برود. با هایده همراهی می‌کنم.
«دل دیوونه ای دل
ای بی نشونه ای دل
ندونستی زمونه
نامهربونه ای دل
حرفای عاشقونه
وقتی پر از فریبه
دنیا به چشم عاشق
یه دنیای غریبه‌»
از جلوی در دور می‌شویم و به سمت اتاق می‌رویم.
-‌ نمی‌دونستم از این آهنگ‌هام گوش می‌دی. پیشرفت خوبی داشتی!
در اتاق را باز می‌کنم.
-‌ یه‌بار استوریش کردی. همون شب دانلودش کردم. برای تولد خواهرزاده‌ت بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا