متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعر مجموعه اشعار شکوفه عشق | آتریسا پردیس‌نگار کاربر انجمن یک رمان

“Atreisa Pardis Negar”

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
86
پسندها
174
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خداوندگار شعروقلم

نام اشعار:شکوفه عشق
شاعر:آتریساپردیس نگار
قالب شعر: نو
مقدمه:
دانه‌ای ز سپیدار از روی تو شکوفه زد
ستاره با دیدن چشمان تو چشمک زد

ماه تابان من، رویای قشنگم
بشنو از دلم، روشن کن امیدم را

ای زیباترین در زیباترین‌ها،
مرا در آغوش خود بگیر و شاد کن دلم را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,484
پسندها
40,529
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب العشق |•
1000015513.jpg
ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

“Atreisa Pardis Negar”

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
86
پسندها
174
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #3
(دردودرمان)

گوش یاب و هوش یارباش،
زندگی را با آرامش بیارای،

چندانی دلتنگی را مگذار،
تا خواب شب‌هنگام، روحت را خجسته سازد.

ساعات را در گریه مگذران،
چون کوه، طاقت رنج را در خود نگاه‌دار،

غم‌های شیرین را بر دل مپسند،
چهره‌ات باید همواره خندان و شاداب باشد.

دردها را در دل نهان کن،
تا لب‌هایت پر از خنده و شادی گردند؛

شادی باید در زیر سایه غم باشد،
که گاهی خنده‌ای، مرهمی باشد بر رنج‌ها.

شاید اینک، برایت مداوا کند،
راحتی، به جانت بخشد،
و یادآور شود:

که دل انسان پیوسته به خنده گشوده‌ست،
شاید کلیدی باشد برای گشایش غم‌ها.
 
آخرین ویرایش

“Atreisa Pardis Negar”

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
86
پسندها
174
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #4
(عشق خدایی)

تمام جلوه‌های شادی در دلم می‌تپد
ز وجود تو زنده‌ام، محبتت بر جانم می‌جوشد

تورا با تمام جان و دل می‌طلبم
صدای نابت، آتش عشق را می سوزاند

از باران رحمت تو شکرانه برمی‌آرم
به یاد نعمت‌های تو، روح وجانم در سوز و سازند

توئی روزی‌ده به لب‌های گرسنه و غمگین
تویی گشاینده قفل دل‌های محزون و بسته

ای نغمه‌ای در گوش جان، ای ندای آسمانی
هر قفل مضطرب را با صدای دلکش‌ات می‌گشایی
 

“Atreisa Pardis Negar”

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
86
پسندها
174
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #5
(شوروشوق)

زدل شامگاه تحت فرع و نور ماه تاب
عشقی سوزان در جانم ز آتش نایاب

بحری پر سِر در قلب، گهی سونامی درد
درمان می یابد آن، همچو طوفانِ باد سرد

عطر بهار با یاد تو در چمن معطر
قلبم گشته در عشق تو خوشبو و مطهر

با شور شوق خیالت، آسودم از غم
چشمانت چون ستاره‌ای در آسمانِ شب گم

به خطای زمان نرود از یاد آن دست
دست در دست تو دارم، امیدهای مبسوت

با عشق و محبتت می‌سازم جهانی
از آرزوها در این سو، روزگاری پراز
شادمانی
 

“Atreisa Pardis Negar”

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
86
پسندها
174
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #6
]حسرت عشق]

چه خبر از یاران دور، که شنیده‌ام گرفتاری؟
گنجینه دل را سپردی به آن دگر شیرین،همچو گل زاری
دل را از یاران کهن، کندی که آرام گشتی،
خوب و خوشبخت شدی، آشیانه‌ات رونق گرفت و شادابی
اما ما بی‌تو، بی‌سروسامان و بدهکار عشق ماندیم
بی‌تو، اینجا‌ها خبری نیست و جایت خالی است،
دل من ویرانه است، خاطرات خوش کجا رفتند؟
حقیقت زشتت عیان شد و تو گم شدی،
ناگهان بر من بستی، دریچه‌ی قلبت را،
و آن سنگ سخت، در دل می‌نشیند، وحشت ناک
عشق، محبت، ارادت، میان ما گم شد
با طمع و حرص خودت، بر همه چیز تاختی
در پایان، غم انگیز تو خودخواسته‌ای
و هر چه شد بر من، خودت خواستاری،
پس نگو کار خدا بود که فرشته‌ها بر تو چنین قلم کشیدند
حسرت معشوق تو بودن، باری سنگین شد
منی که تو را قبله‌گاه دل و چشمان خود نمودم،
چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

“Atreisa Pardis Negar”

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
86
پسندها
174
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #7
[گمشدگی درنسیان]

آنچه کم گفتیم، یعنی خاموشی‌ست،
باوری که بر طاغوت نامردان رسیدنیست.

من آن لبخند تلخِ شاداب بُدم،
که از درد و غصه، ز شالوده بغص شدم.

آرامش خواستن، افسانه‌ای در خاک،
لیکن من زادهٔ درد و غمِ بی‌پایانم.

زپیکار بازخمِ تیره‌صفتان سرشت، را
گران‌بهاو گرامی دانستم تنهایی را

چه لبخندهای نیرنگین، دردل زدم،
تا از پریشانیِ خود، به سوی جمع رَوَم.

یاد عالم و دیگران در دل گنجید،
اما در نسیانِ همانان، به گم‌شدة‌ای رسید.

چون جنگیدم که گویا، از عزلت رَسیدم،
و پاسخی از این بشرِ نقاب‌دار ندیدم.

کاش دست به فرار ز آن ذهنِ حیرت‌زده‌ام،
و ز جسم خستهٔ خزان، که زین درد زخمی ام.

هی گریختم و گریختم، به جاهای دور،
که بارها تلاش نکرده، خسته شدم، زین شور.

جانزن بمان، چون کوهی استوار،
به عمق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

“Atreisa Pardis Negar”

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
86
پسندها
174
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #8
[عشق ورسوایی]

سوگند به بندبند وجودم که عشق یافتن به رسوا شدنش می‌ارزد
به شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون، مسحور شدنش می‌ارزد

گر صفحات قلب من را ورق زنی و نام خویش را به دل و جان نویسی
قولنامه و سند عشق ورزان را بر مُهر زدن، نامت می‌ارزد

گر باشم شاه نبردهای شکست‌خورده و تجربه‌های نرسیدنی
همت و علت قطره باران برای رسیدن و بحر شدنش می‌ارزد

من همانم که در سختی‌ها امان و پناهی گشتم دست یافتنی
همان که آتش عشقش خاموش گشت، خاکستر حتم دارد به گُر گرفتنش می‌ارزد

گربهره من غزل آغاز جنگ عشقی بنوازی
سگ من پی نیکی چون تو دوید، به انسان شدنش می‌ارزد

شهری که چشم به راه رسیدنت بود، در نبودت به ویران شدنش می‌ارزد

آمدنت بهاری جانانه بر روح من گسترد
به کشیدن انتظار و دیدن روی گل‌گونت ماندن می‌ارزد
 

“Atreisa Pardis Negar”

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
86
پسندها
174
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #9
(غصه های آشنا)

هرچه با تنهایی من آشنا‌تر می‌شوی،
دیرتر سر می‌زنی، غمناک‌تر می‌شوی.

روزهای آشنایی بگذرد، دل‌نگران،
من پریشان‌تر، تو بی‌اعتناتر می‌شوی.

سرو سبز بهار، زهوار دل من،
چون دمی بر آری، عطرِ گلزار می‌شوی.

ای عشق، تو قیطان بانخ حریری ،
دردست گیری ، مبتلاتر ونرم ترمی‌شوی.

باران بفرست و با چتری مهربان،
باسرومهرت ، سایبانی جاودان می‌شوی.

در آغوش حوا، با گل‌های بهشت،
غزل آغاز گشت، عشق را ز ایوان شد.

انس تو، دل و جانم را شیدا کرد،
مدار زحل دورِ شب‌نوردان شد.

زخم‌های کهنه، در دل‌ها ماندگار،
ما هم‌چو یعقوب، زلیخا در آغوش جان شد.

جان را به تمنای تماشایش می‌بردم،
گفت یه نظرگران است، دل در آتش، آن شد.

نمی‌دانی عشق، با ما چه‌ها کرد،
عاقبت همه دلخوشی‌ها چمدان شد.

به یاد هرکسی، در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

“Atreisa Pardis Negar”

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
86
پسندها
174
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #10
(تله عشق)

ای نیکا با عشق تو، تله ای ازدرد داشتن
در فواد تاریکی ها، حسابی نمناک ازشعر داشتن

ای که فرای حدومرزها مرا،شیفته ای خود کرده‌ای
این تالم دلخراش است، تو را کم
داشتن

دل اگرناسور از دَم تیغ خنجر تو بردارد چه باک؟
زخم تو مرهم ودوای آن محنت همیشه داشتن

ای کاش قسمتم می‌شد، بگذاری مهرت را
جلوه گاه قلب من، زیباو نیک داشتن

خلوت تنهایی من با تو فریبا می‌شود
کاش این دو را بتوان دوتایی با هم داشتن

هر غزلم عریظه ایست، صورت پیچده در او
نوشته نوشتن چه سود، گر پرنکشد سوی تو

خون در دل رنجیده نهان به چه بهایی اقامت گزیند ؟
شک نیست که سر بکشد این رنج شیرین به جایی!

این غزل شور انگیز، در دل سیاهی گم است
رنگین کمان عشق، در حرم آتش سپندار است
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا