- ارسالیها
- 29
- پسندها
- 143
- امتیازها
- 490
- مدالها
- 1
- نویسنده موضوع
- #21
- بله مامان حق با شماست.
***
داریوش
با سر خوردن قطره اشک سردی از چشمم متوجه شدم که این دلتنگی خیلی منو تحت فشار گذاشته حدود هفت ماهی میشه که از عمارت و آبادی دور شدم.
دلم برای تکتک افردا عمارت و آبادی تنگ شده، دلتنگ بودم. دلتنگ خندههای بیبی و چروک گوشه چشمهای عسلیرنگش.
دلتنگ قامت مردونه و قلب مهربون بابا.
دلتنگ مش رحمت و اون کمر خمیدهش
دلتنگ تکبهتک خدمه... دلتنگ هم ولایتیهای با وفام... دلتنگ محبتهای گاه و بیگاهِ بیبی،
دلتنگ نوازش های بابا، دلتنگ تنها رفیق شفیقم مصطفی... .
هر طور که شده باید یه سر به روستا میزدم.
فردا شب قرص ماه کامل میشد و این قرار ما بود قرار من و بیبی.
یادم نیست آخرین باری که اینجوری گریه کردم کی بود اما گریههام رعشه عجیبی تو وجودم انداخته بود.
رعشه ای...
***
داریوش
با سر خوردن قطره اشک سردی از چشمم متوجه شدم که این دلتنگی خیلی منو تحت فشار گذاشته حدود هفت ماهی میشه که از عمارت و آبادی دور شدم.
دلم برای تکتک افردا عمارت و آبادی تنگ شده، دلتنگ بودم. دلتنگ خندههای بیبی و چروک گوشه چشمهای عسلیرنگش.
دلتنگ قامت مردونه و قلب مهربون بابا.
دلتنگ مش رحمت و اون کمر خمیدهش
دلتنگ تکبهتک خدمه... دلتنگ هم ولایتیهای با وفام... دلتنگ محبتهای گاه و بیگاهِ بیبی،
دلتنگ نوازش های بابا، دلتنگ تنها رفیق شفیقم مصطفی... .
هر طور که شده باید یه سر به روستا میزدم.
فردا شب قرص ماه کامل میشد و این قرار ما بود قرار من و بیبی.
یادم نیست آخرین باری که اینجوری گریه کردم کی بود اما گریههام رعشه عجیبی تو وجودم انداخته بود.
رعشه ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر