• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان طلوع سایه ها | نگین کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع NEGIN82
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 184
  • کاربران تگ شده هیچ

NEGIN82

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/11/20
ارسالی‌ها
66
پسندها
321
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
طلوع سایه ها
نام نویسنده:
نگین
ژانر رمان:
عاشقانه، معمایی، پلیسی، مافیایی
کد رمان: 5785
ناظر رمان: Armita.sh Armita.sh

خلاصه:
داستان با ماجراهای هیجان‌انگیز و تعقیب و گریزهای مداوم پیش می‌رود. شخصیت اصلی در تلاش است تا با چالش‌ها و دشمنان خود مقابله کند و در عین حال به دنبال راهی برای نجات خود و عزیزانش باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

M A H D I S

مدیر تالار کتاب + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
720
پسندها
9,882
امتیازها
25,273
مدال‌ها
38
سن
24
سطح
21
 
  • مدیر
  • #2
Screenshot_۲۰۲۴۱۱۰۹_۲۰۳۳۲۴_Samsung Internet.jpg«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H D I S

NEGIN82

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/11/20
ارسالی‌ها
66
پسندها
321
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
اتاق قرمز، با دیوارهای عمیق و رنگین، فضایی مرموز و پر از تنش داشت. چراغ‌های کم‌نور، سایه‌هایی عجیب و غریب بر روی دیوارها می‌افکندند. در گوشه‌ای از اتاق، یک میز شطرنج قدیمی قرار داشت که مهره‌هایش به طور نامنظم توسط پارسا و طوفان چیده شده بودند.
پارسا، در این اتاق نشسته بود. او با نگاهی سرد و محاسبه‌گر به رقیبش، طوفان، خیره شده بود. طوفان، مردی سرسخت و باهوش بود، اما او به خوبی می‌دانست که در این بازی، اوست که برتری دارد.
طوفان با لبخند مرموزی رو به پارسا کرد:
فکر می‌کنی می‌تونی در این بازی برنده بشی؟پارسا، با آرامش و اعتماد به‌نفس، مهره‌اش را جابه‌جا کرد و پاسخ داد:
-‌ در این بازی، هر حرکت می‌تواند سرنوشت را تغییر دهد. تو فقط یک طوفان هستی، اما من می‌دونم چجوری با یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

NEGIN82

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/11/20
ارسالی‌ها
66
پسندها
321
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
قبرستان در یک منطقه دورافتاده و متروکه واقع شده است. درختان خشک و بی‌برگ در اطراف آن ایستاده‌اند و نسیم سردی در میان شاخه‌ها می‌وزد. غبار غلیظی در هوا وجود دارد که جو را سنگین‌تر کرده و احساس غم و اندوه را تشدید می‌کند.
سنگ قبرها قدیمی و فرسوده هستند، برخی از آن‌ها با خزه پوشیده شده و نام‌ها و تاریخ‌ها به سختی خوانده می‌شوند. قبر مرد نظرشدر مرکز قبرستان قرار داشت روی سنگ قبر، نامش با حروف بزرگ حک شده ( آرشین پناهی) و گل‌های خشک و پژمرده‌ای در کنار آن گذاشته شده است.
نور کم و کمرنگی از میان ابرها به زمین می‌تابد و سایه‌های عمیق و ترسناکی بر روی قبرها می‌اندازد. صدای دوری از وزش باد به گوش می‌رسد که به تنهایی احساس تنهایی و غم را تشدید می‌کند.
حس و حال قبرستان پر از سکوت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

NEGIN82

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/11/20
ارسالی‌ها
66
پسندها
321
امتیازها
1,723
مدال‌ها
4
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
شب تاریک و طوفانی، صدای رعد و برق در آسمان می‌پیچید. باد با صدای زوزه‌مانندش به درختان قدیمی حیاط می‌کوبید و سایه‌های بلند و ترسناکی بر دیوارهای خانه می‌انداخت. در اتاق نشیمن در حال کشیدن نقشه‌ای خطرناک بودند. عماد با چهره‌ای جدی و خشمگین، نقشه‌ای از شهر را روی میز بزرگ چوبی باز کرده بود. ارشیا با دقت به اطلاعاتی که روی لپ‌تاپش جستجو کرده بود، نگاه می‌کرد.
- باید همه چیزو درباره جوکر بدونیم.
ارشیا با چشمانی پر از خشم، تصویری از جوکر را روی صفحه نمایش داد. هر بار که نام جوکر به زبان می‌آمد، تنش در اتاق بیشتر می‌شد.
- جوکر معمولاً بدون هیچ نشونه‌ای وارد عمل میشه.
با باز شدن در هر دو نگاهشان به نگین می‌خورد که با پوزخند و همان اخم همیشگی وارد می‌شود.
در حالی که دستانش را به کمرش گذاشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Armita.sh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا