- تاریخ ثبتنام
- 10/3/24
- ارسالیها
- 295
- پسندها
- 1,569
- امتیازها
- 10,013
- مدالها
- 9
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #11
***
وارد ساختمان میشوم. هنوز هم تمام فکر و ذهنم درگیر کاری که کردهام است. استعفا؟ آن هم وقتی که بهتازگی از پدر و مادرم جدا شدهام و نیاز جدیای بهپول دارم؟ احمقانه است.
مقابل آسانسور میایستم. چندین بار دکمهی آن را فشار میدهم، طوری که هرکه نداند فکر میکند این عمل باعث میشود آسانسور زودتر بهطبقهی پایین بیاید. درب آسانسور بالآخره باز میشود. سرم را از داخل گوشی بیرون میآورم. رایان؟ او اینجا چه میکند؟ با دیدنم ابرویی بالا میاندازد. کمی دستپاچه بهنظر میرسد. چرا باید از دیدن من در ساختمان خودم دستپاچه شود؟
با قدمهای آرام از آسانسور بیرون میآید.
- سلام عزیزم... .
لحنش مانند همیشه آرام است. کلمات را شمردهشمرده میگوید و بهجرأت میتوانم بگویم که حرف زدن عادیاش از کنفرانس...
وارد ساختمان میشوم. هنوز هم تمام فکر و ذهنم درگیر کاری که کردهام است. استعفا؟ آن هم وقتی که بهتازگی از پدر و مادرم جدا شدهام و نیاز جدیای بهپول دارم؟ احمقانه است.
مقابل آسانسور میایستم. چندین بار دکمهی آن را فشار میدهم، طوری که هرکه نداند فکر میکند این عمل باعث میشود آسانسور زودتر بهطبقهی پایین بیاید. درب آسانسور بالآخره باز میشود. سرم را از داخل گوشی بیرون میآورم. رایان؟ او اینجا چه میکند؟ با دیدنم ابرویی بالا میاندازد. کمی دستپاچه بهنظر میرسد. چرا باید از دیدن من در ساختمان خودم دستپاچه شود؟
با قدمهای آرام از آسانسور بیرون میآید.
- سلام عزیزم... .
لحنش مانند همیشه آرام است. کلمات را شمردهشمرده میگوید و بهجرأت میتوانم بگویم که حرف زدن عادیاش از کنفرانس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش