برگزیده مجموعه اشعار آبیِ رنگ پریده| عبیر باوی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Abiii
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 649
  • کاربران تگ شده هیچ

Abiii

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/5/19
ارسالی‌ها
461
پسندها
5,772
امتیازها
21,583
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
من همان ابرم
که توی خیابان راه می‌رود و
می‌بارد
باران سقوط می‌کند
به سر و صورتم،

می‌شکند..
بازوانم آبروداری می‌کنند
اما ابر کارش باریدن است..

روی برف‌های گرم
هول داده می‌شوم
دلم خون است
و تلاشی نمی‌کنم که
خودم را از مرگ تدریجی نجات دهم..

می‌خندم و علائم حیاتی‌ام
آبرو داری می‌کنند
اما تو عزیزِ من
یک روز این سینه‌ی پر درد را بشکاف

و ببین
اینجا قلبی نیست که بتپد
اینجا کسی با خودش نمی‌گوید که
می‌شود آدمی مُرده باشد
و ادای زنده‌ها را در بیاورد
شاید اگر دستشان را از گلویم برمی‌داشتند
جایزه‌ی اسکار می‌گرفتم

همه‌ی همسفرانم کوچ کرده‌اند
من بالای پشت بام خانه‌ای متروک جا مانده‌ام
می‌خواهم بال‌هایم را باز کنم
پرواز کنم
نفس بکشم
و ابرها را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Abiii

Abiii

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/5/19
ارسالی‌ها
461
پسندها
5,772
امتیازها
21,583
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
برای خودم
از غم‌هایم طنابی می‌بافم
به بلندای شب‌هایی که
طلوعی نداشتند
و خودم را
با کلمه‌‌های غلیظ‌ِ جانم
دار میزنم
مغزم دود می‌کند
و از دودکشش
افکارم هستند که
اتاقم را شلوغ می‌کنند
زیرِ دماغِ لحظه‌هایم
بو می‌شوند و می‌پیچند و مسموم می‌کنند
مگر این‌ها باشند تا
منِ از پا در آمده را
چشم توی چشم امید
کله پا کنند
غلظ‌تشان..دلم را می‌زند
توی گلویم می‌پرد
به سرفه می‌افتم
و سرفه‌ها هم..
نمی‌توانند سکوت بغضم را بشکنند
 
امضا : Abiii

Abiii

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/5/19
ارسالی‌ها
461
پسندها
5,772
امتیازها
21,583
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
من عاشق تو شدم
که شاعر شوم؟
یا شاعر شدم
که عاشق تو باشم؟
حسم به تو را اشتباه ‌می‌گیرم
با شعر
با نفس
با جان
با هستی
این زیباترین اشتباه من است
 
آخرین ویرایش
امضا : Abiii

Abiii

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/5/19
ارسالی‌ها
461
پسندها
5,772
امتیازها
21,583
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
من
شعرهای زیادی را خاک کرده‌ام
خاطرات زیادی را کُشته‌ام
اشک‌های بسیاری را نریخته‌ام
آدم‌های بسیاری را خاموش کرده‌ام
و هر بار که یادش می‌افتم،
در خود گریسته‌ام
آسمان بوی مرگ می‌دهد
بوی مرگ تازه
مرگی پس از پس مرگ
می‌آید و می‌رود
و به زندگی
اجازه‌ی تردد نمی‌دهد
از تو رو برمی‌گردانم
خودم را نمی‌بینم
ماشه را می‌چکانم
اما هنوز راه می‌روم
انگار نفس می‌کشم
و به درختان بی‌پناه
با سلام، سایه‌ای دوباره می‌دهم
ماشه را چکانده‌ام
اما نمی‌میرم

 
امضا : Abiii

Abiii

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/5/19
ارسالی‌ها
461
پسندها
5,772
امتیازها
21,583
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
توی چشمانم زل نزدی
اما گفتی
دستانم برای عاشق بودن...
نفس ندارند
دویدم
و دویدنم
کوچک‌ترم کرد
روی زمین افتادم
از آسمان افتادم
از نگاه افتادم
گریه نکردم
و شب‌ها را
تا صبح کُشته شدم
اما چیزی نگفتم ..چیزی نگفتم..چیزی نگفتم
و چیزی نداشتم
که برایش این همه مُردن را
تحمل کنم
 
امضا : Abiii

Abiii

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/5/19
ارسالی‌ها
461
پسندها
5,772
امتیازها
21,583
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
تو را دوست داشتم
تو را دوست دارم
تو را دوست خواهم داشت
چنان مادری فرزندش
چنان خاکی که ریشه‌ی درخت
مثل ماهی که دریا را
همچون ماهی که خورشیدش
به جای تمام آنهایی که تو را دوست ندارند،
دوستت دارم
و ابایی ندارم
اگر بخواهی دوست داشتنت را امضا کنم
سر روی سینه‌ات می‌گذارم
و برای هق هق‌هایت قلبت،
خواهم مُرد
 
امضا : Abiii

موضوعات مشابه

عقب
بالا