- تاریخ ثبتنام
- 3/5/19
- ارسالیها
- 461
- پسندها
- 5,772
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 15
سطح
13
- نویسنده موضوع
- #21
من همان ابرم
که توی خیابان راه میرود و
میبارد
باران سقوط میکند
به سر و صورتم،
میشکند..
بازوانم آبروداری میکنند
اما ابر کارش باریدن است..
روی برفهای گرم
هول داده میشوم
دلم خون است
و تلاشی نمیکنم که
خودم را از مرگ تدریجی نجات دهم..
میخندم و علائم حیاتیام
آبرو داری میکنند
اما تو عزیزِ من
یک روز این سینهی پر درد را بشکاف
و ببین
اینجا قلبی نیست که بتپد
اینجا کسی با خودش نمیگوید که
میشود آدمی مُرده باشد
و ادای زندهها را در بیاورد
شاید اگر دستشان را از گلویم برمیداشتند
جایزهی اسکار میگرفتم
همهی همسفرانم کوچ کردهاند
من بالای پشت بام خانهای متروک جا ماندهام
میخواهم بالهایم را باز کنم
پرواز کنم
نفس بکشم
و ابرها را...
که توی خیابان راه میرود و
میبارد
باران سقوط میکند
به سر و صورتم،
میشکند..
بازوانم آبروداری میکنند
اما ابر کارش باریدن است..
روی برفهای گرم
هول داده میشوم
دلم خون است
و تلاشی نمیکنم که
خودم را از مرگ تدریجی نجات دهم..
میخندم و علائم حیاتیام
آبرو داری میکنند
اما تو عزیزِ من
یک روز این سینهی پر درد را بشکاف
و ببین
اینجا قلبی نیست که بتپد
اینجا کسی با خودش نمیگوید که
میشود آدمی مُرده باشد
و ادای زندهها را در بیاورد
شاید اگر دستشان را از گلویم برمیداشتند
جایزهی اسکار میگرفتم
همهی همسفرانم کوچ کردهاند
من بالای پشت بام خانهای متروک جا ماندهام
میخواهم بالهایم را باز کنم
پرواز کنم
نفس بکشم
و ابرها را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش