- تاریخ ثبتنام
- 31/8/23
- ارسالیها
- 25
- پسندها
- 71
- امتیازها
- 90
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #11
از این بیشتر خوشحال بودم که حداقل چند کلمهی تونستم با الینا صحبت کنم،. همینش برام کلی ارزش داشت.
اون شب اونقدر خوشحال بودم که شب نتونستم درست بخوابم.
حسین هنوز هم داشت ناز نگار رو میکشید و تا جایی که دارم میبینم تا الان کلی دست به جیب شد.
از سرویس طلا و هدیه بگیر تا شکلات و لواشک.
نگار هم تا حدودی داشت کوتاه میومد ولی هنوز رو حرفش پافشاری میکرد، حسین هم جوری نگام میکرد انگار ارث و میراثش رو بالا کشیدم که البته فکر کنم کارم تا حدودی همینجوری بود.
ولی خب منم بیخیال نشسته بودم روی مبل و به زنذلیلی آقا حسین نگاه میکردم و فیلم میدیدم.
- نگار میخوای یه چیزی بهت بگم که برا آیندهات بدرد بخوره.
اینو که گفتم چشمای حسین گشاد شد، فکر کنم فهمید میخوام چیکار کنم و یه ترسی توی...
اون شب اونقدر خوشحال بودم که شب نتونستم درست بخوابم.
حسین هنوز هم داشت ناز نگار رو میکشید و تا جایی که دارم میبینم تا الان کلی دست به جیب شد.
از سرویس طلا و هدیه بگیر تا شکلات و لواشک.
نگار هم تا حدودی داشت کوتاه میومد ولی هنوز رو حرفش پافشاری میکرد، حسین هم جوری نگام میکرد انگار ارث و میراثش رو بالا کشیدم که البته فکر کنم کارم تا حدودی همینجوری بود.
ولی خب منم بیخیال نشسته بودم روی مبل و به زنذلیلی آقا حسین نگاه میکردم و فیلم میدیدم.
- نگار میخوای یه چیزی بهت بگم که برا آیندهات بدرد بخوره.
اینو که گفتم چشمای حسین گشاد شد، فکر کنم فهمید میخوام چیکار کنم و یه ترسی توی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر