- تاریخ ثبتنام
- 30/9/25
- ارسالیها
- 16
- پسندها
- 51
- امتیازها
- 90
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #11
***
اریس با بیعلاقگی کتاب دیگری برداشت، چشمانش لحظهای بر روی دستان مشتشده کاساندر درنگ کرد. این گستاخی... این نشانهٔ امیدی کور بود. و او میدانست چگونه امید را به ناامیدی مطلق بدل کند؛ پس در حالی که بیهدف صفحههای کاهی را ورق میزد گفت:
- چرا خودم رو بهخاطر یک موش به زحمت بندازم؟ متاسفم؛ ولی هیچ علاقهای به درمان اون احمق ندارم.
کاساندر از غضب مشتی به یکی از قفسههای چوبی کتاب کوبید که تکان سختی خورد و صدای مشتش با نوای برخورد جلدهای نفیس مخلوط شد. او فکر میکرد تمام بازی را میداند، گمان میکرد میتواند آن دختر را در میان انگشتانش به رقص در آورد؛ اما نمیدانست که خودش آن عروسک خیمهشببازی خواهد بود. اریس کتاب را در جای خود قرار داد و با آرامش به سوی کاساندر چرخید. وقار و فراغت او...
اریس با بیعلاقگی کتاب دیگری برداشت، چشمانش لحظهای بر روی دستان مشتشده کاساندر درنگ کرد. این گستاخی... این نشانهٔ امیدی کور بود. و او میدانست چگونه امید را به ناامیدی مطلق بدل کند؛ پس در حالی که بیهدف صفحههای کاهی را ورق میزد گفت:
- چرا خودم رو بهخاطر یک موش به زحمت بندازم؟ متاسفم؛ ولی هیچ علاقهای به درمان اون احمق ندارم.
کاساندر از غضب مشتی به یکی از قفسههای چوبی کتاب کوبید که تکان سختی خورد و صدای مشتش با نوای برخورد جلدهای نفیس مخلوط شد. او فکر میکرد تمام بازی را میداند، گمان میکرد میتواند آن دختر را در میان انگشتانش به رقص در آورد؛ اما نمیدانست که خودش آن عروسک خیمهشببازی خواهد بود. اریس کتاب را در جای خود قرار داد و با آرامش به سوی کاساندر چرخید. وقار و فراغت او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر