• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه ناوالِد | نگار 1373 نویسنده انجمن یک رمان

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,494
پسندها
20,879
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #21
مکس در پاسخ به این خوش‌آمدگویی، پوزخند زد و با صدای نازک‌شده‌ای حرف‌های ربات را تکرار کرد. نادیا که نمی‌دانست از رفع شدن عصبانیت دوزخی او خوشحال یا ناراحت باشد گفت:
- اگه قراره تا اون‌جا مسخره بازی در بیاری و این ماشین رو مسخره کنی، ترجیح می‌دم بدون همکار برم!
مکس داشت با دکمه‌های کامپیوتر روی داشبرد کلنجار می‌رفت و هم‌زمان می‌گفت:
- ماشینی که صدای موتورش رو نشنوی، ماشین نیست‌. حالا تصمیم با خودته که حرف من رو چی برداشت کنی.
نادیا آدرسی که اپراتور به او داده بود را تحویل جی‌پی‌اس ماشین داد و سعی کرد جلوی خودش را بگیرد تا جوابی به مکس ندهد. همان صدا دوباره به حرف آمد و آدرس و مشخصات و فاصله‌ی آن را اعلام کرد. مکس با عصبانیت دستش را به طرف داشبرد گرفت:
- نمی‌شه خفه‌ش کنی؟ من حوصله‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,494
پسندها
20,879
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #22
آدرس مورد نظر، آن‌ها را هر لحظه بیشتر به طرف پایین شهر می‌کشاند و هر چقدر که جلوتر می‌رفتند، فضا و شکل محیط تغییر محسوس‌تری پیدا می‌کرد. دیوار خانه‌ها به مرور سرشار از گرافیتی شده بود و این‌جا و آن‌جا، ماشین‌های قراضه‌ای به چشم می‌خورد که تمام شیشه‌هایشان را با سنگ شکسته بودند. مکس لبش را با زبانش تَر کرد و با چشمانی که مدام به هر طرف می‌چرخید و تمام زوایا را چک می‌کرد از نادیا پرسید:
- هفتاد و سه، تا به حال به یه چیزی دقت کردی؟
نادیا بدون نگاه کردن به او و بدون باز کردن دهانش، یک «هوم» پرسشی از حنجره‌اش تولید کرد. مکس دستی به چانه‌اش کشید و با انگشت اشاره‌ش به صورت ریتم‌دار روی آن ضرب گرفت:
- ما هر روز داریم تو اداره سگ دو می‌زنیم تا جلوی مشکلات روانی و تروماهایی که قراره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,494
پسندها
20,879
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #23
و چشم‌هایش را گرد کرد. نادیا بدون این‌که دلیلش را بداند، به شدت خجالت‌زده شده بود و دلش می‌خواست در ماشین را باز کند و پایین بپرد، ولی مجبور به جواب دادن به همکارش نباشد. خودش را به سمت فرمان متمایل کرد و به حالت زمزمه گفت:
- چرت و پرت گفتم. نشنیده بگیر.
مکس حداقل در ظاهر، آرام به نظر می‌رسید. تفنگش را برداشت و آن را دوباره داخل غلاف آویزان به شانه‌اش فرستاد و گفت:
- پس یه تیپ شخصیتی مثل چهل و سه رو می‌پسندی. قوی، قُلدر، زورگو و عجول. البته این‌که کل روز مشغول دستور داد و داد زدن سر توئه هم احتمالاً بی‌تاثیر نباشه!
نادیا با ناراحتی لبش را به دندان گرفت و با تمام وجودش آرزو می‌کرد که کاش توانایی بازگرداندن زمان به عقب را داشت. داشتند به مقصد می‌رسیدند، برای همین باید قبل از رسیدن کاری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا