- تاریخ ثبتنام
- 9/3/25
- ارسالیها
- 14
- پسندها
- 11
- امتیازها
- 33
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #11
وقتی چشمهایم را باز کردم، محمدمهدی با لبخند دنداننمایی منتظرم بود.
- بیدار شدی زیبای خفته؟! یهو غش کردی...
گیج بودم. نگاهی دور اتاق برای ارزیابی وضعیت چرخاندم. روی مبل سبزآبی گوشهی اتاق خوابانده بودم. بیشتر اسباببازیها را دستتنها کادو کرده بود.
ساعت را که چک کردم، ابروهایم بالا پریدند و چشمهایم درشت شدند. باورم نمیشد دو ساعت خوابیده بودم! عادت به خواب عصرانه نداشتم.
سعی کردم سر جایم بنشینم. هنوز کمی مبهوت بودم. فکر نمیکردم انقدر خسته باشم.
سرم درد گرفته و سنگین بود. پیشانیام را کوتاه مالش دادم. حس و حال خودم را درست درک نمیکردم، برایم جدید و سردرگمکننده بود... محمدمهدی هم با یک ریز حرف زدنش حین کادو کردن، به مغزم امان فکر کردن نمیداد.
- نحوهی...
- بیدار شدی زیبای خفته؟! یهو غش کردی...
گیج بودم. نگاهی دور اتاق برای ارزیابی وضعیت چرخاندم. روی مبل سبزآبی گوشهی اتاق خوابانده بودم. بیشتر اسباببازیها را دستتنها کادو کرده بود.
ساعت را که چک کردم، ابروهایم بالا پریدند و چشمهایم درشت شدند. باورم نمیشد دو ساعت خوابیده بودم! عادت به خواب عصرانه نداشتم.
سعی کردم سر جایم بنشینم. هنوز کمی مبهوت بودم. فکر نمیکردم انقدر خسته باشم.
سرم درد گرفته و سنگین بود. پیشانیام را کوتاه مالش دادم. حس و حال خودم را درست درک نمیکردم، برایم جدید و سردرگمکننده بود... محمدمهدی هم با یک ریز حرف زدنش حین کادو کردن، به مغزم امان فکر کردن نمیداد.
- نحوهی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.