- ارسالیها
- 2,611
- پسندها
- 44,199
- امتیازها
- 69,173
- مدالها
- 33
- نویسنده موضوع
- #11
در هر صورت، سها هم از این که جلوی این خانواده ظاهر شود، خوشش نمی آمد اما باید همه ی ورود و خروج ها به این خانه را کنترل می کرد. با دیدن چهره ی مهمان جدید، دکمه آیفون را فشرد و کنار در ماند.
شاهیار، از پشت مبل سفید سلطنتی گردنش را دراز کرد و با کنجکاوی پرسید:
- کیه؟
- عموتون قربان.
این حرف طغیان بدی بین نیلیا و ناهید به پا کرد، هر دو به یکدیگر نگاهی کردند، برای یک بار هم که شده هر دو با یکدیگر همنظر شده بودند. عموی شاهیار بدترین واکنش را نسبت به سها نشان میداد، مطمئن بودند.
شاهیار بیخبر از همه جا، برخاست. عمویش را دوست نداشت اما باید جلوی او خوب باشد، لبخندی زد و به سمت در رفت.
در این حین، نیلیا از روی کاناپه سلطنتی سفید و زرد برخاست، دست سها را سریع کشید و او را به اتاق زیر...
شاهیار، از پشت مبل سفید سلطنتی گردنش را دراز کرد و با کنجکاوی پرسید:
- کیه؟
- عموتون قربان.
این حرف طغیان بدی بین نیلیا و ناهید به پا کرد، هر دو به یکدیگر نگاهی کردند، برای یک بار هم که شده هر دو با یکدیگر همنظر شده بودند. عموی شاهیار بدترین واکنش را نسبت به سها نشان میداد، مطمئن بودند.
شاهیار بیخبر از همه جا، برخاست. عمویش را دوست نداشت اما باید جلوی او خوب باشد، لبخندی زد و به سمت در رفت.
در این حین، نیلیا از روی کاناپه سلطنتی سفید و زرد برخاست، دست سها را سریع کشید و او را به اتاق زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش