• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جمجمه‌ خوار | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,128
پسندها
42,452
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
سکوت سرد اتاق پزشکی قانونی، تنها با صدای تق‌تق انگشتان دکتر شریفی روی سطح استخوان‌ها شکسته می‌شد. نورهای فلورسنت، رنگ‌پریده‌تر از همیشه به نظر می‌رسیدند و سایه‌های بلندشان روی دیوارهای کاشی‌شده‌ی سفید، حس ناخوشایندی به فضا می‌دادند. دانا و نادری کنار میز استیل ایستاده و به بقایای جمجمه‌ای که روی میز قرار داشت، خیره شده بودند.
دکتر شریفی عینکش را جلوتر روی بینی‌اش قرار داد، چراغ مخصوصش را نزدیک‌تر برد و با صدایی آرام اما جدی گفت:
- خب... سرگرد بذار خلاصه بگم. این فقط یه قتل ساده نیست. ممکنه این یه نوع رفتار خاص و بیمارگونه باشه.
دانا با دقت به او گوش می‌داد.
- چی از آزمایشات فهمیدی دکتر؟
دکتر آهی کشید، دستکش‌های لاتکسی‌اش را درآورد و آن‌ها را در سطل زباله‌ی استیل کنار میز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,128
پسندها
42,452
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
دکتر سر تکان داد و دست‌هایش را روی دوطرف صندلی چرخانش گذاشت.
- احتمالاً؛ اما مهم‌تر اینه که ما می‌تونیم از این نمونه برای آنالیز DNA استفاده کنیم. این می‌تونه اولین رد مستقیمی باشه که از قاتل پیدا کردیم.
دانا نفس عمیقی یه ریه‌های خود وارد کرد و دستش را روی چانه‌اش کشید. بالأخره یک سرنخ واقعی داشتند.
- باید سریع‌تر این نمونه رو بررسی کنیم. اگه خوش‌شانس باشیم، شاید توی پایگاه داده‌ها چیزی پیدا کنیم.
دکتر شریفی موافقت کرد و به سمت تجهیزاتش رفت. در همین حین، دانا به استخوان‌های شکسته و لکه‌های خون خشک‌شده روی آن‌ها نگاه کرد. این قاتل نه‌تنها یک آدم‌کش بود، بلکه در عمیق‌ترین لایه‌های روانی‌اش، چیزی غیرقابل‌فهم پنهان شده بود. با این حال سوال اصلی هنوز باقی بود. چرا یک نفر باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,128
پسندها
42,452
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
دانا چشمانش را تنگ کرد و کمی روی جسد خم شد.
- یعنی چی؟ یعنی ماده‌‌ی خاصی روی استخون اثر گذاشته؟ یه اسید خاص یا چیزی شبیه به اون؟
دکتر عینکش را روی بینی جا‌به‌جا کرد و گفت:
- هنوز مطمئن نیستم؛ ولی نگاه کن! بخش‌هایی از جمجمه سالم‌تره؛ اما این قسمت‌هایی که دندونا روی اون اثر گذاشتن، کاملاً تجزیه شده.
نادری که تا آن لحظه ساکت بود، زیر لب گفت:
- شاید چیزی توی بزاق قاتل باشه.
دانا و دکتر هر دو به او نگاه کردند. نادری کمی مردد به نظر می‌رسید و احساس می‌کرد کاپشن چرم قهوه‌ای‌رنگش حالا برایش خفقان‌آور شده؛ اما ادامه داد:
- ببینید! اگر یه نفر دائماً استخون رو بجوعه، ممکنه بدنش به یه سازگاری خاص برسه. شاید توی بزاق این آدم یه ماده‌ای باشه که باعث حل شدن یا ضعیف شدن استخونا بشه. یه جور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,128
پسندها
42,452
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
دکتر سر تکان داد.
- این چیزیه که نمونه‌ها نشون میدن. این آنزیم‌ها باعث نرم شدن بافت استخوانی میشن که توضیح میده چرا اون جمجمه‌ها به اون شکل تجزیه شدن.
دانا نفسش را بیرون داد.
- و مورد دوم؟
دکتر برگه‌ی دیگری را برداشت.
- ما آزمایش DNA روی نمونه‌ی بزاق انجام دادیم. نتیجه به یه فرد متصل شد؛ ولی... .
لحظه‌ای مکث کرد. انگار که باورش برای خودش هم سخت بود.
- این DNA متعلق به فردی‌یه که از چند سال پیش، رسماً مرده اعلام شده.
سکوت سنگینی بر اتاق حاکم شد. نادری با صدای لرزانی گفت:
- یعنی چی مرده اعلام شده؟ یعنی پرونده‌ی مرگش بسته شده؟
دکتر آرام گفت:
- بله. این DNA مربوط به فردی به نام، «آرش رضوی»‌یه. طبق پرونده‌ی پزشکی، آرش رضوی پنج سال پیش در بیمارستان روانی مرد!
دانا لحظه‌ای به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,128
پسندها
42,452
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
دکتر یکی از برگه‌ها را ورق زد و گفت:
- آرش رضوی توی سن ۲۸ سالگی به بیمارستان روانی «سروش» منتقل شد. قبل از اون، سابقه‌ی چندین بار دستگیری داشت؛ ولی جرم‌هاش هیچ‌وقت به چیزی مثل قتل نرسیده بود. بیشتر شامل حملات ناگهانی به مردم، گاز گرفتن و رفتارهای غیرقابل‌کنترل بوده.
نادری که تا آن لحظه ساکت بود، با چهره‌ای متفکر گفت:
- یعنی از قبل تمایل به گاز گرفتن و خشونت داشته؟
دکتر سری تکان داد.
- دقیقاً؛ ولی چیز جالب این‌جاست. آرش رضوی ادعا می‌کرد که بدنش در حال تغییره. می‌گفت داره به چیزی دیگه تبدیل می‌شه و این تغییر، باعث می‌شد که نتونه چیزی جز استخون بخوره.
دانا چشمانش را تنگ کرد و چیزی که به ذهنش خطور کرده بود را به زبان آورد.
- یه جور هذیون روانی؟
- بیشتر از یه هذیون ساده سرگرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,128
پسندها
42,452
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
نادری دستی به صورتش کشید و زیر لب گفت:
- این آدم اصلاً یه انسان عادی نبوده.
دانا که همچنان پرونده را ورق می‌زد، ناگهان به صفحه‌ای برخورد کرد که عنوانش متفاوت بود. او کمی جلوتر رفت و با دقت خواند. گواهی فوت آرش رضوی.
- این گزارش مرگشه. اینجا نوشته که توی یه شب، بدنش به طور کامل از کار افتاده و پزشکای بیمارستان نتونستن احیاش کنن.
دکتر آرام گفت:
- اون گواهی مرگشه؛ ولی هیچ جسدی پیدا نشد سرگرد.
دانا سر بلند کرد و حیران پرسید:
- چی؟
دکتر سر تکان داد و چند قدم توی اتاق زد. انگار ذهنش خسته شده بود از این ماجرا.
- بعد از اینکه اعلام مرگ کردن، جسد آرش رو بردن سردخونه‌ی بیمارستان؛ اما روز بعد، وقتی پرسنل برای انتقال به پزشکی قانونی اومدن، جسد دیگه اونجا نبود. تنها چیزی که باقی مونده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,128
پسندها
42,452
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
نادری لبخند زد و به سمت درب آهنی بزرگ رفتند و زنگ را فشردند. بعد از چند لحظه، در با صدای بلند آزاردهنده‌ای باز شد و مردی میان‌سال با روپوش سفید و عینک ضخیم در چارچوب ظاهر شد. چهره‌اش بی‌روح بود، انگار که سال‌ها زندگی در این محیط تمام احساسات انسانی را از او گرفته بود.
- بله؟ با کی کار دارید؟
دانا، مدارک و نشان پلیس را از جیبش بیرون آورد و مقابل چشمان او گرفت.
- سرگرد دانا یگانه هستم و ایشون ستوان نادری. در مورد یکی از بیماران سابق این مرکز، رضوی، سوالاتی داریم.
مرد عینکش را جابه‌جا کرد و نگاهی کوتاه به آن‌ها انداخت.
- آرش رضوی؟
صدایش بی‌تفاوت بود؛ اما چیزی در چشمانش تغییر کرد. شاید یک لحظه‌ی کوتاه از تردید یا شاید هم ترس!
- بله.
مرد مکثی کرد و بعد سرش را تکان داد.
- بیاید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,128
پسندها
42,452
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
دانا جلوتر رفت و انگشتش را روی یکی از خراش‌ها کشید.
- این چیه؟
دکتر نیازی با صدای آرامی گفت:
- آرش... شب‌ها بدون هیچ دلیلی دیوار رو می‌خراشید. می‌گفت که چیزی درونش در حال تغییر کردنه. گاهی اون‌قدر شدید این کار رو می‌کرد که ناخن‌هاش از بستر جدا می‌شدن.
نادری زیر لب ناسزایی گفت و عقب کشید.
- هیچ‌کس نمی‌دونست این تغییرات از کجا اومده؟
سوال را دانا پرسید. دکتر نیازی سرش را تکان داد.
- نه؛ اما یه چیز عجیب‌تر هم هست. شب قبل از اینکه اعلام مرگش بشه، پرستارا صدای ناله‌های غیرطبیعی از این اتاق شنیدن. وقتی در رو باز کردن آرش روی زمین افتاده بود؛ ولی... .
مکث کرد. انگار برای گفتن حرف‌هایش تردید داشت. دانا اصرار کرد.
- ولی چی، دکتر؟
دکتر نیازی به دیوار مقابل اشاره کرد.
- روی دیوار، با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,128
پسندها
42,452
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
دانا دستش را روی دیوار گذاشت، سرش را کمی کج کرد و با دقت بیشتری به آن خطوط نگاه کرد.
- پرونده‌ی پزشکی‌شو یادت هست؟ چندین بار گفته بود که چیزی داره ذهنشو می‌خوره. مدام از این شکایت می‌کرد که نمی‌تونه خودش باشه، که انگار یه صدای دیگه تو سرش زمزمه می‌کنه. دکترای اینجا بهش می‌گفتن اسکیزوفرنی شدید همراه با هذیونای روان‌پریشانه؛ اما چیزی که عجیبه اینه که طبق گزارش‌ها، علائم کلاسیک اسکیزوفرنی رو نداشت.
نادری، کلافه دستی به موهایش کشید.
- یعنی چی؟ من زیاد از بیماریای روانی سر درنمیارم؛ ولی خب... اگه هذیون می‌شنید، یعنی یه نوع جنون داشت دیگه، نه؟
دانا سرش را تکان داد. اطلاعاتش به لطف مطالعاتی که داشت رو به کامل شدن بود.
- نه دقیقاً. اسکیزوفرن‌ها معمولاً دچار توهمای شنیداری و دیداری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,128
پسندها
42,452
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
سطح
41
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
سکوت سنگینی اتاق را در بر گرفت. تنها صدایی که به گوش می‌رسید، صدای ضربان قلب نادری بود که حالا با وحشت به دانا نگاه می‌کرد.
دانا سرش را پایین انداخت. یک فکر وحشتناک به ذهنش رسیده بود. شاید آرش رضوی یک بیمار نبود. شاید، فقط شاید... او واقعاً چیزی در درونش داشت که فراتر از درک انسانی بود؛ ولی حالا سؤال اصلی این بود، اگر آرش هنوز زنده باشد، پس آن چیز هنوز هم درونش هست؟
از کنار دیوار فاصله گرفت و به دکتر نیازی نگاهی عمیق انداخت. چیزی در حرف‌های او بود که مثل خاری در ذهنش فرو رفته و نمی‌گذاشت راحت فکر کند. «وقتی خوابم، اون بیداره.» آیا آرش از یک توهم رنج می‌برده یا واقعاً چیزی درونش وجود داشته که خودش هم از آن وحشت داشت؟
او نفس عمیقی کشید و دوباره به دکتر نگاه کرد.
- دکتر نیازی،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا