- تاریخ ثبتنام
- 10/4/19
- ارسالیها
- 927
- پسندها
- 11,837
- امتیازها
- 29,073
- مدالها
- 15
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #691
گره دستهاش رو باز کرد و با لودگی جواب داد:
- اومدم عیادت بیمارم که الآن ملتفت شدم بیمارم انگل هم داره، نمیتونه یه جا وایسته.
- تنها اومدی؟
- رادوین و سحر شام اومدن خونه نرگس خانم. منم به هوای سر زدن به شما باهاشون اومدم.
مسیر نگاهم رو به گلها عوض کردم. کنارم اومد و پرسید:
- چی تو گوش گلها پچپچ میکردی؟
- باید از گلهای آریا مواظبت کنم.
دستش رو دور کمرم حلقه کرد و سرش رو تو گودی کتفم فرو برد.
- منم از تو مواظبت میکنم.
دستش رو گرفتم و کنج سرم رو به فرق سرش چسبوندم.
- من چرا؟
- تو بیشتر از آریا به مراقبت نیاز داری. آریا چیزی یادش نمیاد، ولی تو... .
صداش خفه شد. پشت دستش رو فوری روی صورتش کشید.
- ببخشید! از دهنم پرید.
- تو لااقل وانمود نکن که همه چی...
- اومدم عیادت بیمارم که الآن ملتفت شدم بیمارم انگل هم داره، نمیتونه یه جا وایسته.
- تنها اومدی؟
- رادوین و سحر شام اومدن خونه نرگس خانم. منم به هوای سر زدن به شما باهاشون اومدم.
مسیر نگاهم رو به گلها عوض کردم. کنارم اومد و پرسید:
- چی تو گوش گلها پچپچ میکردی؟
- باید از گلهای آریا مواظبت کنم.
دستش رو دور کمرم حلقه کرد و سرش رو تو گودی کتفم فرو برد.
- منم از تو مواظبت میکنم.
دستش رو گرفتم و کنج سرم رو به فرق سرش چسبوندم.
- من چرا؟
- تو بیشتر از آریا به مراقبت نیاز داری. آریا چیزی یادش نمیاد، ولی تو... .
صداش خفه شد. پشت دستش رو فوری روی صورتش کشید.
- ببخشید! از دهنم پرید.
- تو لااقل وانمود نکن که همه چی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر