مشاعره مشاعره‌ی واژه نما

[بهار؛]

باز از ياد تو در سوز و گداز آمده ام‏
به گدايى به سر كوى تو باز آمده ام‏

چه مرادى كه مريدى چو تو ناديده كسى‏
چه مريدى كه ز نازت به نياز آمده ام‏

مهتاب لطفا

کنار چشمه‌ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

چشمه لطفا:)

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

کنار چشمه‌ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

چشمه لطفا:)

من خاموش خاموشم
کمی شهد تبسم را به جای غصه می نوشم
ترنم برلبم شعری از سینه می آیـــــــــد
هجوم اشک گاهی میکند چون ✓چشمه✓در جوشم

دلتنگ لطفا

 

[بهار؛]

من خاموش خاموشم
کمی شهد تبسم را به جای غصه می نوشم
ترنم برلبم شعری از سینه می آیـــــــــد
هجوم اشک گاهی میکند چون ✓چشمه✓در جوشم

دلتنگ لطفا

اشکم چو باران می شود،وقتى که دلتنگِ توام
دنیا چو زندان می شود،وقتى که دلتنگ توام
لبخند و شادى و خوشى،شور و نشاطِ زندگى
دور از تو پنهان می شود،وقتى که دلتنگ توام

زندان:]

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

اشکم چو باران می شود،وقتى که دلتنگِ توام
دنیا چو زندان می شود،وقتى که دلتنگ توام
لبخند و شادى و خوشى،شور و نشاطِ زندگى
دور از تو پنهان می شود،وقتى که دلتنگ توام

زندان:]

جای هر زخمی که بی تو در دلم زخمی نشست
رسم ✓زندان ✓ است.... بر دیوار آن، خط می کشند

زهر لطفا

 

[fateme_sa]

بسی گفتند دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است، اما نوشداروست

فریدون مشیری

دریا لطفا

 

[M.Fakher]

بسی گفتند دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است، اما نوشداروست

فریدون مشیری

دریا لطفا

این مشاعره واژه نماست
انتخاب کلمه با خود مخاطبه

دل
دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست، امن ام حصارت نیستم

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

این مشاعره واژه نماست
انتخاب کلمه با خود مخاطبه

دل
دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست، امن ام حصارت نیستم

زخم دل

زخم دل عاشق از کمانی دگرست
این ره تو به زهد وعلم نتوانی یافت
گنج غم عشق را نشانی دگرست

 

[m.sina]

زخم دل

زخم دل عاشق از کمانی دگرست
این ره تو به زهد وعلم نتوانی یافت
گنج غم عشق را نشانی دگرست

عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش
شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش

شد زندگانیم همه در کار عشق یار
او فارغ از وجودم و مشغول کار خویش

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش
شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش

شد زندگانیم همه در کار عشق یار
او فارغ از وجودم و مشغول کار خویش

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا «عاشق» این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من اینجا چه میخواهم، نمی دانم
امید روشنایی گرچه در این تیره گیهانیست

 

[m.sina]

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا «عاشق» این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من اینجا چه میخواهم، نمی دانم
امید روشنایی گرچه در این تیره گیهانیست

نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید
فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید

صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمی‌آید